همه ناامیدند همه ناراضی اند فقرو بیکاری بیداد میکند مردم در پشت در سوپرمارکت ها برای خرید مایحتاج روزانه خود صفهای کیلومتری می کشند.عصبانیت مردم غیر قابل کنترل است. اعتراضات هر روز بیشتر و بیشتر می شود مسئولین سالیان سال است که وعده اصلاحات می دهند مردم خسته از شعار هستند. ناگهان مردی در تلویزیون ظاهر می شود که توجه همه را جلب میکند. او می گوید مردم راه اصلاحات شکست خورده من شکست خورده ام من استعفا می دهم.
-جهان در دوران ترامپ شاهد چه تحولاتی خواهد بود؟
-آیا جنگ های تجاری بین المللی بزرگ در انتظار ماست؟
-هدف ترامپ از دامن زدن به جنگ های تجاری چیست؟
-آیا جنگ های تجاری می توانند بسترساز جنگ های عظیم نظامی شوند؟
این ها همه سوال هایی است که بازارهای مالی در سراسر جهان به دنبال پاسخ آن هستند و ذهن بسیاری ازافراد در محافل سیاسی را به خود مشغول کرده است.برای کشف تمام این حقایق باید به ابتدای داستانی رفت که از اوایل دهه نود میلادی در جهان شروع شد.
جهان بعد از یک فروپاشی
همه نامیدند همه ناراضی اند فقرو بیکاری بیداد میکند
مردم در پشت در سوپرمارکت ها برای خرید مایحتاج روزانه خود صفهای کیلومتری می کشند.عصبانیت مردم غیر قابل کنترل است. اعتراضات هر روز بیشتر و بیشتر می شود مسئولین سالیان سال است که وعده اصلاحات می دهند مردم خسته از شعار هستند.
ناگهان مردی در تلویزیون ظاهر می شود که توجه همه را جلب میکند. او می گوید مردم راه اصلاحات شکست خورده من شکست خورده ام من استعفا میدهم.
او کسی نیست جز گورباچف رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی
با استعفای رئیس جمهور گورباچف اتحاد جماهیر شوروی از بین میرود و کشور متلاشی میشود. کشوری که رهبری بلوک شرق را برعهده دارد کشوری که هزاران بمب اتمی داشت و اولین کشوری که فضا را فتح کرده بود با یک استعفا متلاشی میشود.
بعد در قلب اروپا یک دیوار فرو می ریزد و همه جشن می گیرند. مرز های سابق از بین میرود و بشر یکی از بزرگترین تغییرات تاریخ خود را پشت سر میگذارد.
دنیا یک رهبر خود را به خاطر بیکاری ، فقر ، نبود رفاه و رشد اقتصادی از دست میدهد.
اکنون جهان تنها یک رهبر دارد. تنها و تنها یک ابر قدرت.... آمریکا
در حالی که فقر و بیکاری باعث فروپاشی شوروی شد اما همزمان در آمریکا دستاوردهای اقتصادی و هم توسعه نظامی در جریان بود.آمریکا در این زمان در غیاب بزرگترین رقیب سیاسی و نظامی خود فرصت را درمی یابد و دست به یک بازی جدید درعرصه بین الملل میزند.
همزمان که شوروی از بین میرفت انقلاب های زیادی در سرتاسر جهان و به ویژه در اروپای شرقی برای رهایی از کمونیسم شکل میگرفتند و پیروز می شدند.آمریکا در این شرایط برای تثبیت رهبری خود بر جهان و همچنین جذب کردن کشورهایی که به تازگی از یوغ امپراطوری شوروی آزاد شده بودند از دو راه و استراتژی استفاده کرد.
1.برتری نظامی
آمریکا سالیانه صدها میلیارد دلار برای ارتش خود هزینه می کند. این مبلغ چند برابر و حتی دهها برابر بیشتر از هر کشور قدرتمند دیگری در جهان است.به طوری که اگر هزینه نظامی تمام کشورهای قدرتمند جهان دوست و چه دشمن آمریکا را جمع کنیم به نیمی از هزینه سالیانه نظام آمریکا نمی رسد.
آمریکا در سرتاسر جهان پایگاه نظامی می زند و از خود و هم پیمانان نظامی خود جانانه دفاع می کند این قدرت نظامی چنان ترسناک است که هیچ کشوری در جهان فکر مقابله نظامی با آمریکا را در سر نمی پروراند.
2.قدرت پول
در واقع ارتش قدرتمند آمریکا نقش بازدارنده در مقابل سایر قدرتهای جهانی را دارد.آمریکاییان به خوبی میدانستند صرفاً قدرت نظامی به تنهایی نمیتواند باعث پیوستن سایر کشورها به اردوی غرب شود.
در واقع آمریکا به دنبال ایجاد یک دشمن جدید برای خود در گوشه ای از جهان نبود و در اندیشه برقراری نظم نوین جهانی برآمد بعد از فروپاشی شوروی استراتژی کلان اقتصادی آمریکا متحول شد. آمریکا پرچمدار اقتصاد نئو لیبرالیسم و بازار آزاد در جهان شد. آمریکا برای حفظ برتری سیاسی خود و همچنین جذب سایر ملتهای آن روزگار در اندیشه ایجاد یک امپراتوری اقتصادی بود و در این راه به بزرگترین تغییرات در سیستم اقتصادی خود دست زد.
میزان واردات آمریکا از کمتر از ۵۰۰ میلیارد دلار در سالهای بعد از فروپاشی شوروی به بیش از ۲ هزار میلیارد دلار در سال ۲۰۰۷ رسید.
22 تراز تجاری امریکا(تفاضل صادرات از واردات) از کمتر از 30- میلیارد دلار در سال 1990 با بیش از 2500 درصد افزایش به نزدیک 800- میلیارد دلار در سال 2007 رسید.
آمریکا سیستم بازار آزاد را در دنیا تعریف و تبلیغ کرد و خود به عنوان کشور مبتکر این روش بازار خود را در اختیار تمام کشورها قرار داد .بازار آمریکا تبدیل به بزرگترین و جذاب ترین بازار جهان شد. سالیانه بیش از صدها میلیارد دلار از اروپا و همچنین از چین و ژاپن و دیگر کشورها به آمریکا کالا و خدمات صادر می شد.
هر بازرگان و یا هر شرکت در هر کشوری در هر جای جهان به دنبال این بود که سهمی از بازار جذاب آمریکا داشته باشد.آمریکا با اجرای سیاست درهای باز اقتصادی هر کشوری را به بازارخود راه می داد.حتی کشورهایی که به نوعی رقیب سیاسی نظامی آمریکا بودند از جمله چین و روسیه تازه تشکیل شده.
آمریکا نه تنها می خواست به وسیله تجارت و اقتصاد از جنگ ها در آینده پیشگیری کند بلکه می خواست تمام کشورهای دنیا را به نوعی به خود وابسته کند.
با اتخاذ این استراتژی رشد اقتصاد جهانی به شدت افزایش پیدا کرد. کشورهای قدرتمند جدیدی در عرصه بین الملل مثل کره برزیل و هند و چین ظاهر شدند برای نمونه این سیاست اقتصادی آمریکا در چین باعث شد بیش از ۳۰۰ میلیون نفر از زندگی در زیر خط فقر خارج شوند.
سطح رفاه در سراسر جهان افزایش پیدا کرد و جمعیت جهان تقریبا دو برابر شد. اقتصاد ها یکی پس از دیگری در مسیر رشد و تعالی قرار می گرفتند و رشد و تولید ثروت در جهان شتابان تر از هر زمان دیگری در تاریخ بود.آمریکا سعی میکرد تمام کشورها را در سرتاسر گیتی همسو با منافع خود سازد.
کشورهایی که در این راه قدم برمی داشتند به رشد اقتصادی بالا و توسعه مداوم میرسیدند. شرکت ها و کارخانجات در سرتاسر جهان حتی در کشورهایی که روزگاری شعار دشمنی با آمریکا سر میدادند به طرز باور نکردنی به آمریکا و اقتصاد آمریکا وابسته شده بودند.
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم نیمی از تولیدات صنعتی در جهان در آمریکا صورت می گرفت این بدان معنی است که نیمی از ثروت جهان در آمریکا تولید میشد این روند کم و بیش تا سال های بعد از فروپاشی شوروی ادامه داشت.
یکی دیگر از کارهایی که دستگاه قدرت در آمریکا بعد از فروپاشی شوروی برای حفظ اتحاد جهانی و تثبیت نفوذ خود در جهان انجام داد این بود که سرمایهگذاران و شرکتهای خود را ترغیب کرد ، در دیگر کشورها سرمایه گذاری کنند.
پول و ثروتی که سالیان سال در آمریکا تولید شده بود به تمام جهان صادر شد.با استراتژی بازار آزاد پول و ثروت آمریکایی ها به شرکت ها و موسسات تجاری در سرتاسر جهان سرازیر شدند. آمریکایی ها تبدیل به سهامداران عمده تمام شرکت های بزرگ و سوده جهان شدند. طوری که همیشه در لیست سهامداران شرکتهای بزرگ در جهان نام یک فرد یا شرکت آمریکایی به چشم می خورد.آمریکایی ها تمام یا بخشی از شرکتها و کمپانیهای بزرگ که بعضا هویت ملی کشورها بودند را خریدند.
برندهایی مانند بنز و بی ام و ایرباس فرانسه و تویوتا ژاپن و ...
بین این کشورها چین بیشترین استفاده و منفعت را از سرمایه و ثروت آمریکاییها داشت. در واقع پول و ثروت آمریکایی ها که سالیان سال برای ایجاد آن زحمت کشیده شده بود به سایر کشورها کوچ کردند و به نوعی آمریکا با این کار دنیا را وامدار و وابسته به خود کرد.
سازمان تجارت جهانی
درست بلافاصله بعد از نابودی شوروی آمریکا در صحنه اقتصادی در جهان ، سازمان تجارت جهانی را بنا نهاد ، چیزی شبیه به سازمان ملل در صحنه سیاسی.
شعار و هدف از تشکیلسازمان تجارت جهانی برداشتن تعرفهها و التزام به بازار آزاد و ایجاد شرایط برابر تجاری بود.بعد از چند سال تقریبا تمام کشورهای جهان به جز چند کشور مانند کره شمالی و کوبا همه به سازمان تجارت جهانی ملحق شدند.
333آمریکا توجه کشورها را به سوی توسعه و پیشرفت جلب کرد و جلوی جنگ های بزرگ و رقابت های بزرگ سیاسی نظامی سابق را گرفت ، در حقیقت آمریکا بعد از فروپاشی شوروی یک راه توسعه و پیشرفت به جامعه جهانی عرضه کرد و آن راه راریل گذاری کرد.
هرکشوری میخواست به توسعه و پیشرفت پایدار برسد چارهای نداشت که از این راه ریل گذاری شده برود.هر کشوری در این راه قدم میگذاشت پیشرفتش سریعتر و توسعه اقتصادیش شتابان تر می شد.
آمریکا با ایده جهانی سازی وglobal village تمام کشورهای دنیا را در یک راه و سواربر یک قطار کرد و خود تبدیل به راننده قطار شد و اقتصادش موتور محرک اقتصاد جهانی.
اما این پایان داستان نبود در سال های بعد از اتحاد جهانی زمانی که کشورها ، تازه صنعتی شده بودند و ازصنایع سنتی و پرهزینه با بهره وری پایین همچون صنایع فولاد با انرژی فسیلی بالا استفاده می کردند و به تولید کالاهای غیر استراتژیک سرگرم بودند. آمریکا تمام وقت و انرژی خود را صرف دستیابی به فناوری ها و صنایع پیشرفته و پست مدرن می نمود. همچون فناوری IT و صنایع هواپیماسازی و تولیدات کالاهای استراتژیک.
در واقع آمریکا در این سالها سعی بر آن داشت همیشه چند گام از سایر ممالک دنیا جلوتر باشد تا بتواند آینده رهبری خود را برجهان مدرن تضمین کند.
در خلال این سالها وابستگی اقتصادی کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی به آمریکا بیشتر و بیشتر می شد و تمام کشورها برای طی طریق مسیر پیشرفت خود به آمریکا متکی و وابسته تر می شدند.
آمریکا در تمام این سالها از ۴ ابزار برای رهبری خود بر جهان استفاده میکرد.
1-قدرت نظامی
2-برتری علمی و تکنولوژیک
از هر سه مقاله علمی در جهان یکی از آنها در آمریکا نوشته می شود و یکی هم با استناد به دستاوردهای علمی آمریکاییان به نتیجه میرسد.تقریبا تمام صنایع پیشرفته در دنیا نیازمند دستاوردها و پیشرفت های علمی آمریکاییان هستند.
3-سیستم مالی آمریکا
آمریکا بزرگترین و قدرتمندترین بانکها در جهان را دارد و دلار آمریکا به عنوان ارز اول جهان بیانگر عظمت امپراتوری آمریکاست.
4-بازار امریکا
بازار آمریکا بزرگترین بازار جهان است این بازار بزرگ قدرت چانه زنی فوق العاده ای به آمریکاییان برای مهار و کنترل شرکت ها و کشورها در جهان داده است در واقع بالهای قدرت و شکوه آمریکا به حدی بر سر کشورهای جهان گسترده شده است که می تواند با ابزار تحریم اقتصاد هر کشور را به زانو درآورد حتی کشورهایی که با آمریکا هیچ رابطه سیاسی و اقتصادی ندارد.
بحران اقتصادی
در سال ۲۰۰۸ اقتصاد جهان دچار بحران شد بحران از بخش مسکن در آمریکا شروع و به سرعت به کل جهان گسترش یافت.
به خاطر بحران میزان واردات آمریکا به شدت کاهش یافت و تراز تجاری منفی آمریکا به طرز باورنکردنی ۵۰ درصد در یک سال کاهش پیدا کرد و از ۸۰۰ میلیون دلار به نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار رسید.
این بحران چهار سال به طول انجامید اما مهمترین نکته بعد از بحران به وجود آمد.با اینکه بحران به اتمام رسیده بود و تولید ناخالص ملی آمریکا به شدت در حال افزایش بود و همه چیز به روال سابق برگشته بود اما تراز منفی تجاری آمریکا هیچگاه به میزان سابق بازنگشت.
آمریکا صادرات خود را هر ساله افزایش می داد اما دیگر واردات کالا و خدمات به آمریکا به آسانی و سادگی گذشته نبود در واقع آمریکا کارت های خود را در بحبوحه بحران اقتصادی به درستی بازی کرد و به طرز شگفت انگیزی جلوی ورود بی رویه کالا و تولیدات کشورهای دیگر را به خاک آمریکا گرفت.
بحران اقتصادی شروع برای یک بازی جدید بود.
ظهور ترامپ
ترامپ با شعار «اول امریکا» به قدرت رسید.
بیشتر شعار های او اقتصادی بود. به شدت منتقد سبک و سیاق بنای تجاری آمریکا با چین و مکزیک آلمان و کانادا و همچنین ژاپن بود. ترامپ مدعی است که چین باعث از بین رفتن ۶۰ هزار کارخانه و ۶ میلیون شغل در آمریکا شده است.
ترامپ از شرکت های بزرگ آمریکایی مانند اپل و غول های حوزه IT می خواهد که سرمایه گذاری خود را در چین پایان دهند و شعبات و کارخانجات خود را به خاک آمریکا منتقل کنند.
آمریکا کشوری است که همیشه مروج بازار آزاد بوده و اکنون در جایگاهی قرار گرفته که تمام پیمان های چند جانبه اقتصادی بین المللی را زیرپا می گذارد و خواستار آن است که با هر کشوری یک گفتگوی دوجانبه و یک پیمان دو جانبه مجزا داشته باشد.
تمام کشورهایی که ترامپ با آنها سر جنگ دارد یک ویژگی مشترک دارند صادرات آنها به آمریکا از واردات آنها از آمریکا بیشتر است و طی سالیان باعث بیشتر شدن تراز تجاری منفی آمریکا شده اند.
آمریکای ترامپ نه فقط به دنبال سخت کردن صادرات کالا و خدمات به آمریکاست و از هر کشوری برای استفاده از بازار آمریکا کلی امتیاز اقتصادی و سیاسی می گیرد. بلکه از سرمایهگذاران آمریکایی میخواهد کسب و کار خود را به آمریکا منتقل کند.
چه اتفاقی در صحنه سیاسی و اقتصادی آمریکا افتاده است که ترامپ برخلاف سلف های خود در سه دهه گذشته وارد یک بازی خارج از سیستم در درست برعکس زمان گذشته شده است.
- آیا این یک اشتباه استراتژیک است یا یک برنامه از قبل طراحی شده؟
-آیا تئوری بازار آزاد شکست خورده است و یا بازار آزاد فقط یک وسیله برای نفوذ به اقتصادهای دیگر بود؟
- آیا در شرایط فعلی آمریکا با نفوذ و سیطره که بر تمام اقتصادها در جهان دارد نیازی به تبعیت از بازار آزاد نمی بیند؟
در کنار این بازی خارج از سیستم که دونالد ترامپ در صحنه اقتصاد آن را اجرا میکند. در صحنه سیاسی هم شاهد اتفاقات و رویدادهای خاصی هستیم که تداعی جنگ سرد را دارد.
از طرفی تنش اقتصادی و سیاسی آمریکا و چین به اوج خود در چهار دهه گذشته رسیده و در طرف دیگر بین اروپا به رهبری انگلیس و روسیه هم درگیری های سیاسی بی سابقه شکل گرفته است که فضای سیاسی در جهان را به شدت دو قطبی می کند.
از شواهد امر پیداست ترامپ نه به دنبال از بین بردن اختلافات و تنش های سیاسی اقتصادی کشور خود با چین و نه به دنبال میانجیگری بین اروپا و روسیه است. بلکه به دنبال بازپروری سیاستهای دوقطبی سازی جهان است.
-چرا آمریکا به دنبال دو قطبی کردن قدرت های بزرگ جهان است؟
این مهم در نوع خود در تاریخ سه دهه گذشته آمریکا بی سابقه است و در تعارض جدی با خط مشی سیاسی نوین آمریکاست.
بزرگترین گردش سرمایه و ثروت تاریخ
در دهه ۵۰ میلادی بعد از دو جنگ جهانی در اروپا و کشته شدن نزدیک به ۱۰۰ میلیون نفر در این دو جنگ و خرابی های گسترده این آمریکا بود که از جنگ سربلند بیرون آمد و در آن زمان نیمی از تولید ناخالص ملی در جهان را در آمریکا بود . در واقع نیمی از ثروت دنیا در آمریکا تولید میشد این روند تا فروپاشی شوروی کم و بیش ادامه داشت.
بعد از فروپاشی شوروی سیاست گذاران آمریکا برای جلوگیری از بروز جنگ ها و همچنین وابسته کردن اقتصاد جهانی به اقتصاد خود با ابزار پول و ثروت وارد میدان شدند.
در واقع آمریکا به وسیله جهانی سازی و بازار آزاد از یک طرف باعث بالا رفتن کارایی و پویایی بازارها در گوشه گوشه این کره خاکی شد و از طرفی با رشد و بلوغ اقتصادهای نوظهور در جهان تمام کشورها حتی دشمنان خود را به خود محتاج کرد.
کوچ سرمایه در سایه نظم نوین اقتصاد جهانی از آمریکا به دیگر کشورها باعث رشد اقتصادی بسیار بالا در کشورهای نظیر چین ، هند و برزیل و کره شد به نحوی که رشد و توسعه اقتصادی این کشورها از خود آمریکا فراتر رفت.
اما این کوچ سرمایه از آمریکا به دیگر کشورها قرار نیست تا ابد ادامه یابد.
رشد اقتصادی آمریکا در یک دهه گذشته همواره زیر ۴ درصد بوده است در صورتی که در خیلی از کشورهایی که با سرمایه آمریکاییان آباد شده است ، رشد اقتصادی بالای 6 درصد است ، مانند چین و هند...
آیا زمان آن نرسیده است که سرمایه هایی که برای تحکیم وحدت و دوستی و صد البته سیطره اقتصادی آمریکا روزگاری این کشور را ترک کردند به موطن خود بازگردند.
آیا آمریکا به اندازه کافی دین خود را برای ایجاد نظم جهانی ادا نکرده است و اکنون نوبت سایر کشورهاست که هزینه این نظم و توسعه و پیشرفت جهان را به آمریکا بپردازد.
در یک نمای کلی آمریکا به دنبال بازگرداندن آن سرمایه هایی است که در دهه های گذشته این کشور را ترک کردند.آمریکا برای حفظ نفوذ و رهبری خود بر جامعه جهانی به آن سرمایه ها نیاز دارد پولهایی که ۲۰ سال یا بیشتر در کشورهای دیگر بودند پولهایی که کسب و کارهای زیادی را خلق کردند و طی همه این سال ها بهره وری و ارزش افزوده فراوانی با خود دارند.
دونالد ترامپ
در واقع آمریکا مثل یک بانکدار عمل میکند و کشورهای دیگر مانند مردم عادی هستند که از بانک وام میگیرند. چند سال گذشته و این بانکدار هم اصل سرمایه که به عنوان وام داده است را می خواهد و هم سود آن را.
وام ، همان پول و سرمایه است که در این چند دهه از آمریکا به جهان سرازیر شده است.
وام ، همان بازار آمریکا است که به وسیله آن کشور های مختلف توانستند سالیانه صدها و بلکه هزاران میلیارد دلار به آمریکا صادرات داشته باشند.
وام ، همان بزرگ ترین و جذاب ترین بازار جهان است که آمریکا در اختیار مردم سایر کشورهای قرار داده است تا از قبل آن به سودهای سرشار و ثروت های زیادی برسند.
اکنون زمان آن رسیده است که کشورهای دیگر دین خود را به آمریکا بپردازند. وقت آن رسیده است که سرمایه و ثروت های مولد به کشور اصلی خود بازگردند. ثروت هایی که کشور های زیادی را آباد کرده است و رشد اقتصادی زیادی را در جهان باعث شده باید به آمریکا بازگردد.
آمریکا برای توسعه پیشرفت اقتصادی سیاسی در جهان بهترین راه را معرفی کرد در این راه قطار پرسرعتی قرار داد. تقریبا همه کشورهای جهان از جمله رقیب ها و دشمن های خود را بر این قطار سوار کرد و خود راننده قطار و همه کاره آن شد.اکنون زمان آن فرا رسیده که کشورها کرایه سواری را بدهند.
اما جالب این است که تمام کشورهایی که به دلخواه سوار بر این قطار پیشرفت و توسعه شدند باید به اجبار کرایه بدهند.
اما نقش ترامپ در این بزرگترین بازی تاریخ چیست.
در قاموس فکری سیاسی دو حزب مقتدر آمریکا یعنی جمهوریخواهان و دموکراتها موانعی است که باعث میشود دست و پای سیاستگذاران در سر معامله با جامعه جهانی بر سر هزینههای نظم سیاسی و اقتصادی و نحوه ایفای نقش موثرتر کشورها بسته باشد.
در حالت طبیعی اگر قدرت در دست یکی از دو حزب اصلی در آمریکا باشد سالیان سال طول می کشید که آمریکا بتواند هزینههای نظم و توسعه جهانی از کشورهای دیگر بگیرد در واقع ترامپ همانند یک شرخر پیر بد اخلاقی است که بدون رودربایستی میگوید برویم سر اصل مطلب.
در این میان برای ترامپ هم پیمان و غیره هم پیمان وجود ندارد در حقیقت کشورهایی که سوار بر قطار توسعه آمریکایی هستند باید کرایه بدهند.
ترامپ آمده است سرمایه و ثروت های آمریکاییان که در سال گذشته از آمریکا کوچ کرده اند را به موطن خود بازگرداند.
ترامپ آمده است که با یک بازی خارج از سیستم ، خیلی با عجله تمام مواردی که در سالهای گذشته به عنوان نقطه ضعف اقتصاد آمریکا بود را به نقطه قوت آنتبدیل کند.
او برای کشورهای جامعه جهانی مانند یک هشدار است که این زنگ خطر را به صدا در می آورد که باید منتظر یک تغییر بزرگ در نظم جهانی باشند.
او سعی دارد روند معکوس سرمایهای که در سالیان اخیر از آمریکا به کشورهای دیگر سرازیر شدن را شروع کند.
دیگر بازار آمریکا نمیتواند برای هر کشوری بزرگترین و جذاب ترین بازار جهان باشد ، ترامپ به عنوان یک تاجر به دنبال برقراری تجارت عادلانه با دیگر کشورهاست. بسیاری از کشورها میلیاردها دلار بیشتر از خرید از آمریکا فروش و صادرات به این کشور دارند از جمله چین آلمان و مکزیک.
دکترین تجاری ترامپ بر این اصل استوار است که در مرحله اول آمریکا باید به سراغ کشورهایی برود که مسئله عدم عدالت تجاری دو طرفه وجود دارد.
به همین دلیل است ، ترامپ تمایل دارد که به توافق های دوجانبه بین کشور خود با دیگر کشورها دست پیدا کند درست برعکس اصول جهانی سازی و بازار آزاد که بر توافق های چند جانبه و بین المللی تاکید دارد.در نهایت آمریکای ترامپ به دنبال رفع کسری تجاری منفی آمریکاست.
این مقدار در شرایط فعلی نزدیک به ۵۰۰ میلیارد دلار است که ترامپ تمام هزینه های سیاسی آن را می پردازد که به سرعت در میان مدت این عدد را به محدوده پیش از فروپاشی شوروی برساند.
ترامپ زمانی می تواند وجود خود را در صحنه قدرت در آمریکا با وجود هزینه های سیاسی بسیار زیادی که برای این کشور می تراشد توجیه کند که این مسیر اقتصادی آمریکا و این دوران جدید را بهتر از هرکسی رهبری کند.
به دلیل این که اجرای این برنامه در قاموس فکری و سیاسی هر کدام از احزاب اصلی آمریکا میتوانست سالیان سال به طول بیانجامد.
جنگ تجاری
آیا زیاده خواهی ترامپ و آمریکا جهان را به سوی جنگ تجاری می برد.آیا روشی که ترامپ برای برقراری توازن تجاری و از آن مهمتر برگشت سرمایه ها به سمت آمریکا انتخاب کرده به سمت جنگ تجاری تمام عیار پیش می رود.
میتواند تجربه دهه ۲۰ اروپا تکرار شود و تحریم ها و جنگ تجاری باعث شکلگیری جنگ های جهانی شود.همانطور که تحریمها و مشکلات اقتصادی وضع شده از طرف انگلیس و فرانسه برای آلمان باعث به وجود آمدن جنگ جهانی دوم شد و بیش از ۶۰ میلیون نفر انسان را به کام مرگ کشاند.
تمام این مشکل ها زمانی میتوانست اتفاق بیفتد که در جهان چیزی به نام اقتصاد جهانی وجود نداشت و آمریکا هم موتور محرک اقتصاد جهانی نبود.
در حقیقت آمریکا بعد از جنگ سرد در صحنه اقتصاد جهانی کارت های خود را به خوبی بازی کرد.
در حالی که اقتصاد جهانی را به شدت وصف ناپذیری به اقتصاد خود وابسته می کرد اما اقتصاد خود را از اقتصاد سایر کشورها تا حد بسیار جالب توجه مستقل بنا نهاد.
نمونه آن بحران اقتصادی بود که در سال ۲۰۰۸ از آمریکا شروع شد و به همه جهان سرایت کند.اما بحران اقتصادی سال ۲۰۱۴ اتحادیه اروپا به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان نتوانست تاثیر قابل توجهی بر اقتصاد آمریکا داشته باشد.
در نیمه اول قرن بیستم چیزی به نام اقتصاد جهانی وجود نداشت و کشورها تقریباً به صورت مستقل از هم در صحنه اقتصادی فعالیت داشتند اما در قرن بیست و یکم با ایده و همچنین رهبری آمریکاییان جهان غرق در بازار آزاد و مسئله جهانی سازی شد.
بنابراین تمام امتیازهایی که آمریکا به سایر کشورها بعد از فروپاشی شوروی داده است تاثیر خود را گذاشته است.
در واقع به قدری بال های اقتصادی آمریکا گسترده شده است که هیچ کشوری نمی تواند دشمن واقعی آمریکا باشد.
چطور می شود وارد کابین راننده یک قطار در حال حرکت شد و کابین راننده را به آتش کشید و توقع داشت هیچ آسیبی به خود و دیگران نرسد.
اما کشورهایی که سالیان سال از اقتصاد آمریکا استفاده کرده باشند در شرایط جدید به وجود آمده اگر بخواهند از قطار توسعه آمریکایی پیاده شوند چه سرنوشتی خواهند داشت؟
-آیا این قطار پرسرعت آمریکایی منتظر میماند تا دیگران پیاده شوند؟
قطعا خیر!
آمریکا این کشورها را به بیرون پرت می کند. مانند روسیه و ترکیه
روسیه و ترکیه هر دو در دهه اول قرن بیست و یکم رشد اقتصادی بالای ۵ درصد داشتند اما بعدها از قطار توسعه آمریکا بیرون پرت شدند و در حال حاضر در سالیان گذشته روند اقتصادی آنها در محدوده منفی و خنثی است.یعنی این کشورها از نظر اقتصادی چندین سال است که در جا می زنند.
تجربه روسیه و ترکیه درس عبرتی است برای هر کشوری که بخواهد در مقابل لطف آمریکاییان نمکنشناسی کند.
با توجه به آمار و مستندات تجاری آمریکا به این نتیجه میرسیم که آمریکا خود را بیش از این برای شرایط فعلی آماده کرده بوده.
رویدادهایی که در رسانهها با عنوان جنگ تجاری از آن یاد میشود نتوانسته بر اقتصاد آمریکا تاثیر داشته باشد.
رشد بالای اقتصادی و کمترین آمار بیکاری در دو دهه اخیر بالاترین آمار اشتغال سیاهان و زنان در تاریخ و رشد ۴۰ درصدی شاخص بورس آمریکا همه در زمان همین به اصطلاح جنگ تجاری اتفاق افتاده است.
البته در آن طرف ماجرا کشورهایی مانند چین هستند که آمار های اقتصادی مناسبی گزارش نمی دهند برای مثال بازار بورس چین در یک روند نزولی ۲۰ ماهه قرار دارد و از زمان روی کار آمدن ترامپ به شدت نزول داشته است این زنگ خطر مهمی است که در صورت مقابله با آمریکا و افتادن در مقابل خواسته های چشم آبی ها دستاورد جز ضرر و زیان در انتظار نمی باشد.
یکی دیگر از دلایلی که چین نمیتواند به آمریکا آسیب بزند این است که چین بعد از بحران اقتصادی جهانی در سال ۲۰۰۸ صدها میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا را تضمین کرده و در حال حاضر چین بیشترین مراودات اقتصادی را با آمریکا دارد بیشتر از هر کشوری در جهان حتی بیشتر از اسرائیل و انگلیس.
کوچکترین نوسان در نرخ رشد اقتصادی آمریکا در اقتصاد چین هم هویدا می شود.
زیرکی دیگر آمریکایی آن زمان هویدا میشود که به چرخه اقتصادی آمریکا و کشورهای مقابل آمریکا در بحث جنگ تجاری در شرایط فعلی نگاه کنیم.
اقتصاد آمریکا بعد از بحران سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ وارد دوران گذار خود شده ، حال آن که سالهای اخیر به تازگی وارد دوران رونق شده است.
اما از طرف دیگر کشورهای مقابل آمریکا در بحث جنگ تجاری یا هنوز در دوران رکود هستند مانند اتحادیه اروپا و یا سالیان سال است که در دوران رونق به سر میبرند و انتظار اصلاح و تعدیل رشد اقتصادی در شرایط عادی بر آن ها فراهم است ، مانند چین.
چون از نظر اقتصادی دوران پسا رونق خطرناک ترین مرحله اقتصادی است که در صورت تهدید اقتصادی چین از ناحیه آمریکا میتواند اقتصاد چین را به دوران رکود عمیق و طولانی مدت فرو ببرد.
اما یک سوال مهم دیگر مطرح می شود. اصطلاح جنگ تجاری برای اولین بار از مقام ها و رسانه های آمریکایی شنیده شد. چرا آمریکاییان سعی دارند به جهان این هشدار را بدهند که در صورت عدم رضایت ترامپ باید منتظر جنگ های تجاری باشند.
ترامپ از جنگ تجاری چه استفاده می تواند داشته باشد.
در عمل دو دلیل وجود دارد که ترامپ به عمد به استقبال این جنگ ها می رود.
1-امتیاز گیری حداکثری
ترامپ در مرحله اول با هدف برنامهای که خود آن را اعلام میکند به دنبال از بین بردن کسری تجاری آمریکا است و با حربه اقتصادی با تک تک کشورها به معامله می پردازد تا بتواند در میانمدت و در عرض چند سال کسری تجاری خود را به سمت صفر میل دهد.
اما برطرف کردن کسری تجاری آمریکا در کلیت ماجرا یک بهانه است و هدف اصلی چیز دیگری است چرا که رقم کسری تجاری امریکا با وجود بزرگ بودن تنها فقط 3 درصد از کلیت اقتصاد امریکاست.
در واقع برطرف کردن کسری تجاری آمریکا در حالت کلی هدف غایی نیست بلکه وسیله ای است که می تواند آمریکا را راحت تر به سر مقصد منزل برساند. برطرف کردن کسری تجاری آمریکا در معادلات اقتصاد جهانی وزن سنگینی ندارد و به تنهایی نمیتواند آمریکا را از رقبای اقتصادی خود همچون چین برتر سازد.
کسری تجاری در دست ترامپ یک وسیله و بهانه برای شروع یک بازی جدید است.
2-برگشت سرمایه
ترامپ چه در صحنه سیاسی و چه در صحنه اقتصادی به دنبال ایجاد فضای دو قطبی در جهان است.ترامپ سعی دارد با خط کش یک مرز میان غرب و شرق از یک طرف و یک مرز بین آمریکا و اروپا از طرف دیگر ایجاد کند.
در واقع ترامپ در نهایت زیرکی به بهانه برطرف کردن کسری تجاری با دو قطبی کردن فضای سیاسی جهان تلاش دارد سرمایههایی را که در دهه های گذشته از آمریکا خارج شده است را به آمریکا بازگرداند.
دستگاه قدرت در آمریکا به خوبی میداند که برگشت سرمایه از چین آلمان و دیگر کشورها به این کشور با سیاست دستوری و شعار اتفاق نمی افتد.
ایجاد فضای دو قطبی در جهان باعث می شود در مرحله اول سرمایه داران آمریکایی این کشور را به قصد کشورهای دیگر ترک نکنند و در مرحله بعد سرمایه ها و صاحبان آن مجبور شوند بین غرب و شرق از یک طرف و بین آمریکا و اروپا از طرف دیگر یکی را انتخاب کند.
با توجه به این که آمریکا به تازگی وارد دوران رونق اقتصادی بلندمدت خود شده است و این دوران رونق میتواند سالها ادامه دار باشد و همزمان آمار ناامید کننده از ناحیه چین و اروپا میرسد و با توجه به اینکه این آمریکاست که موتور محرک اقتصاد جهانی است و آمریکا پرنفوذ ترین کشور از نظر سیاسی در جهان است و این دلار آمریکاست که امپراطور تمام کسب و کارهاست و این ارتش آمریکا که قدرتمندترین ارتش جهان است ، این شرایط جالب توجه است.
ترامپ از این قضیه آگاه است سرمایه هایی که سالیان گذشته آمریکا را ترک کردند در طی سالیان چه بهرهوری داشتند و آن سرمایه ها چند برابر شده اند. ترامپ به خوبی میداند با توجه به شرایط جدید انتخاب اول سرمایهداران و شرکتهای آمریکایی حاضر در اقتصادهای دیگر کشورها برگشت به وطن است.
ترامپ به نوعی سعی دارد صاحبان ثروت و سرمایه آمریکایی حاضر در کسب و کارهای دیگر کشورها را در عمل انجام شده قرار دهد و آنها را به برگشت به آمریکا ترغیب کند.
در واقع هدف نهایی ترامپ شروع و تقویت روند برگشت سرمایه به آمریکاست. در این میان برطرف کردن کسری تجاری بهترین بهانه برای دستیابی به هدف بلند مدت و استراتژیک آمریکاست.
اما باید این را در نظر بگیریم که آمریکا نمیخواهد بازار آزاد و اقتصاد جهانی و تمام میراثی که خود برای جهان به ارمغان آورده است را از بین ببرد.روش و راهکار ترامپ یک تاکتیک میان مدت برای رساندن آمریکا به جایگاه واقعی اش است.
آمریکا در دو دهه آینده
بگذارید تا بار دیگر این بزرگترین بازی تاریخ را بررسی کنیم ، این بزرگ ترین و شگفت انگیزترین بازی پول و ثروت در جهان بسیار ساده است و سه مرحله دارد.
مرحله اول: انباشت ثروت
آمریکا از بدو تاسیس خود به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک خود همیشه از نزاع های بزرگ جهانی دور بوده است این کشور از سالهای ابتدایی تشکیل تا انتهای جنگ جهانی دوم به سرعت غیر قابل وصفی در حال ثروتاندوزی و پیشرفت بوده است.
هم زمانی که اروپاییان درگیر توحش جنگ های جهانی بودند و کشورهای جهان سوم درگیر سنتگرایی بودند.این آمریکاییها بودند که بیشتر از هر ملتی در حال کار و تلاش بودند.
در حالی بعد از جنگ جهانی دوم اروپا به دنبال فاصله از توحش و کشورهای دیگر به دنبال فرار از سنت گرایی بودند ، آمریکاییها ثروتمندترین مردم جهان شدند.
این روند تا 4 دهه بعد از آن ادامه داشت.
اروپا و آسیا در حال بازسازی خرابیهای جنگ های گذشته و کشورهای جهان سوم در حال سازگاری با دنیای مدرن بودند.
مرحله دوم :کوچ سرمایه
بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی این آمریکا بود که با ثروت و سرمایه مردمش صلح و رونق را برای بشریت به ارمغان آورد.
ثروت و سرمایه از آمریکا به سمت دیگر کشورها به قصد برقراری صلح صادر شد ثروتی که در قالب افزایش واردات به آمریکا افزایش کسری تجاری آمریکا و افزایش مشارکت دیگر کشورها در بازار آمریکا و همچنین افزایش مهاجرت سرمایه داران آمریکا به دیگر کشورها ایجاد شد.
آمریکا در این قدم از بازی بزرگ ، سعی در وام دار کردن و وابسته کردن دیگر کشورها حتی دشمنانش را به خود دارد.
مرحله سوم :برگشت سرمایه
بعد از بحران اقتصادی و بعد از زمان روی کار آمدن ترامپ آمریکا به دنبال برگرداندن سرمایه هاست که از کشور به دیگر کشورها سرازیر شده است.
هم اکنون در مرحله سوم قرار داریم مرحلهای که ثروت و سرمایه داران آمریکایی به موطن خود باز می گردند.
این مرحله می تواند نزدیک به دو دهه به طول بیانجامد.
با انجام این سیاست از طرف آمریکا در دو دهه پیش رو باید انتظار داشت که اقتصاد آمریکا بار دیگر از تمام رقیب هایش پیشی بگیرد و سالیانه صد ها میلیارد دلار بیشتر از میزان فعلی به این کشور پول و سرمایه وارد شود.
برخلاف پیشبینی کارشناسان و اقتصاددانان در دو دهه آینده ما نه تنها شاهد افول رتبه اقتصادی آمریکا نخواهیم بود.بلکه موقعیت اقتصادی آمریکا از هر لحاظ تثبیت خواهد شد و فاصله آمریکا با سایر رقبایش بیشتر و بیشتر می شود.
شاهد خواهیم بود رقبای اقتصادی آمریکا همچون چین و آلمان جایگاه های اقتصادی خود را از دست بدهند و باید منتظر افول چند پله ای رتبه اقتصادی این کشورها در آینده باشیم.
در دوران برگشت سرمایه
در میان مدت میتوان توقف کاهش چشمگیر تراز تجاری آمریکا را داشت و در بلند مدت انتظار میرود تراز تجاری آمریکا به سمت مثبت شدن میل کند.در سال های آینده به طرز باور نکردنی شاهد بازگشت سریع سرمایه و پول به آمریکا خواهیم بود. البته روند برگشت سرمایه به آمریکا چند سال است که شروع شده است.
برای نمونه روند سرمایه گذاری و ورود سرمایه به آمریکا از طرف چین از یک میلیارد دلار در سال ۲۰۰۸ با افزایش تصاعدی به بیش از ۵۰ میلیارد دلار در 2016 رسیده است.ترامپ نقش یک کاتالیزور را برای بالا بردن سرعت ورود سرمایه به آمریکا را دارد.
به نظر این روند به طرز زیبایی از قبل برنامهریزی شده است.
برای مثال ترامپ طرح بزرگترین کاهش مالیاتی تاریخ آمریکا را دنبال میکند این طرح کاهش مالیاتی در دهه های آینده هزاران میلیارد دلار به نفع شرکت های تجاری فعال در اقتصاد آمریکا خواهد بود. به نظر از هم اکنون دولت آمریکا به دنبال چراغ سبز نشان دادن و فراهم کردن شرایط مناسب برای سرمایه هایی است که قرار است در سال ها و دهه های آینده به اقتصاد آمریکا ملحق شود.
کاهش مالیات میتواند به شرکتهای آمریکایی قدرت رقابت بی نظیری برای برتری بر رقبای بین المللی خود ببخشد.
آینده ترامپ
با کارنامه ای که ترامپ در بحث اقتصادی و ارائه دستاوردهای بی نظیر اقتصادی همچون بالا بودن رشد اقتصادی ، بیکاری پایین و آمار بی نظیر اشتغال زنان و سیاهان و همچنین رشد ۴۰ درصدی شاخص بورس آمریکا و گرفتن امتیازهای فراوان در مقابل سایر کشورها برای برطرف کردن کسری تجاری و غیره همه و همه نشان از عملکرد در خور توجه او برای آمریکائیان دارد.
پس باید توقع داشت بعد از اتمام خدمت ترامپ مجسمه او را در کوه راشمور در کنار مجسمه های ریس جمهوران بزرگ آمریکا بسازند و یا نام یکی از ناوهای هواپیمابر آمریکاییرا ترامپ بگذارند تا یاد او در خاطره ها جاودان شود!!
اما یک مولفه این معادله را پیچیده کرده است.
ترامپ در عرصه جهانی با تک روی و با چاشنی اجبار و زور و همینطور تقلب باعث بالا رفتن رشد اقتصادی کشور خود میشود و دیگر کشورها را وارد مشکلات اقتصادی غیر قابل پیش بینی می کند.
این بازی یک طرفه و توأم با فریب میتواند درافکار عمومی جامعه جهانی به پای مردم آمریکا نوشته شود.
اگر ترامپ به عنوان الگو در بین سیاستمداران و به عنوان یک قهرمان در بین مردم ظاهر شود تقصیر این بازی بزرگ به حساب مردم آمریکا نوشته میشود و باعث بالا رفتن احساسات ضد آمریکایی در بین مردم جهان می شود.
احساسات ضد آمریکایی که هم اکنون در بین خیلی از کشورهای مسلمان وجود دارد. فراموش نمیکنیم که احساسات ضد آمریکایی بود که حوادثی مانند ۱۱ سپتامبر را به وجود آورد.
احساسات ضد آمریکایی مانند یک حمله انتحاری میتواند برای اقتصاد آمریکا زیان بار باشد.
اما این پایان کار نیست. تئوریسین های آمریکا برای این مشکل از قبل برنامه ریزی کرده اند.
با وجود اینکه عملکرد اقتصادی آمریکا در زمان ترامپ به طرز باورنکردنی خوب است اما میزان محبوبیت ترامپ به شدت پایین است و رسانه ها به شدت علیه ترامپ موضع می گیرند.
رسانه ها در افکار عمومی بین الملل سعی دارند ترامپ را یک سیاستمدار غیرمردمی معرفی کند و اعلام میکنند که اقشار کم سواد و کم درآمد آمریکا برای برآورده شدن منافع زودگذر به او رای داده اند.
دونالد ترامپ با کارهای ناشیانه ضعف های زیادی برای خود میتراشد همانند مساله اخلاقی و جنسی و یا پرونده روسیه و همواره بخش بزرگی از جامعه را از خود می رنجاند.
ترامپ هرگزسعی نمی کند نقطه ضعف های خود را بپوشاند .ترامپ در صحنه سیاسی نقش یک سیاستمدار افراطی عجول غیر مردمی را باز میکند.
ترامپ با زیرکی فراوان و با فداکاری در حق مردم آمریکا سعی دارد این پیام را به گوش مردم جهان برساند که این من هستم که شما و کشورهای شما را وارد یک بازی غیرقابل پیشبینی و ناعادلانه میکنم.
مقصر این بازی پر توان و با زور و فریب من هستم نه مردم آمریکا.
در واقع نقش ترامپ یک بازی خارج از سیستم و تغییر اوضاع به نفع آمریکا در کوتاهترین زمان و با کمترین هزینه برای مردم آمریکاست و اکنون دلیل انتخاب ترامپ از بین هزاران سیاستمدار و هزاران تاجر موفق روشن میشود.
در نهایت ترامپ نقش یک ضربه گیر را برای مردم آمریکا بازی می کند.
زمانی که وظیفه ترامپ در صحنه سیاسی و اقتصادی آمریکا به پایان رسید. این بازی میتواند با یک شوی سیاسی به تاریخ سپرده شود. برای اینکه به مردم دنیا نشان داده شود که مردم آمریکا با ترامپ زاویه دارند بازی ترامپ میتواند با استعفای او یا استیضاح او به پایان برسد.
پس میتوان روزی که میلیونها نفر در مقابل کاخ سفید پای خود را به زمین می کوبد و خواستار کناره گیری ترامپ از قدرت هستند را دور از ذهن ندانست.
همه دلایلی که میتوان با آن یک رئیس جمهور را از قدرت به زیر کشید از قبل فراهم شده است .اخلاق جنسی ترامپ ، مسئله پرونده روسیه و حتی مسئله فساد اقتصادی او پیشاپیش در ذهن و افکار مردم توسط رسانه ها تداعی شدهاند.
اما چگونه است که این این بازی به بهترین نحو به نفع مردم آمریکا تمام می شود؟ وقتی ترامپ به عنوان بزرگترین بازیگر آن هم قرار نیست در نهایت قهرمان داستان باشد. چطور است که ترامپ این نقش را پذیرفته است؟
ترامپ همانند یک سرباز فدایی با اینکه می داند عاقبت خوشایندی در انتظار او نیست در این بازی شرکت می کند.او باور دارد همه چیز قرار است در نهایت به نفع مردم آمریکا و خود ایالات متحده تمام شود. این فداکاریها در تاریخ سیاسی آمریکا بی نظیر نیست.
ترومن بعد از بمباران اتمی ژاپن شعار معروف خود را سر داد.
اینجا جای پذیرفتن مسئولیت است the buck stops here
من مسئول بمباران اتمی ژاپن هستم نه مردم آمریکا
نویسنده : احمد اکبری
نظرات :
شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.