Bourse24 Ads 245
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 236
تبلیغ بورس24

شمر نامه را از عبیدالله بن زیاد گرفته و از نخیله كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود به شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم الحرام وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را براى عمر بن سعد قرائت كرد.

ابن سعد به شمر گفت: واى بر تو خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینى براى من آورده اى به خدا سوگند كه تو عبیدالله را از قبول آنچه كه من براى او نوشته بودم بازداشتى و كار را خراب كردى، من امیدوار بودم كه این كار به صلح تمام شود، به خدا سوگند حسین تسلیم نخواهد شد زیرا روح پدرش در كالبد اوست. شمر به او گفت: بگو بدانم چه خواهى كرد؟ آیا فرمان امیر را اطاعت كرده و با دشمنش خواهى جنگید و یا كناره خواهى گرفت و من مسئولیت لشكر را به عهده خواهم داشت؟



عمر بن سعد گفت: امیرى لشكر را به تو واگذار نمى كنم و در این شایستگى را نمى بینم، و من خود این كار را به پایان مى رسانم، تو امیر پیاده نظام باش  و سرانجام عمر بن سعد شامگاه روز پنجشنبه نهم محرم الحرام خود را براى جنگ آماده كرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: تاسوعا روزى است كه در آن روز امام حسین و اصحابش را محاصره كردند و لشكر كوفه و شام در اطراف او حلقه زده و ابن مرجانه و عمر بن سعد به جهت كثرت لشكر و سپاه اظهار شادمانى و مسرت مى كردند، و در این روز حسین را تنها و غریب یافتند و دانستند كه دیگر یاورى به سراغ او نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند كرد. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم فداى آن كسى است كه او را غریب و تنها گذاشته و در تضیعیف او كوشیدند.

امان نامه
چون شمر، نامه را از عبیدالله گرفت تا در كربلا به ابن سعد ابلاغ كند، او و عبدالله بن ابى المحل (كه ام البنین عمه او بود) به عبیدالله گفتند: اى امیر خواهر زادگان ما همراه با حسین اند، اگر صلاح مى بینى نامه امانى براى آنها بنویس، عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به كاتب خود فرمان داد تا امان نامه اى براى آنها بنویسد.

رد امان نامه
عبدالله بن ابى المحل امان نامه را به وسیله غلام خود - كزمان به كربلا فرستاد، و او پس از ورود به كربلا متن امان نامه را براى فرزندان ام البنین قرائت كرد و گفت: این امان نامه اى كه عبدالله بن ابى المحل كه از بستگان شماست فرستاده است، آنها در پاسخ كزمان گفتند: سلام ما را به او برسان و بگو: ما را حاجتى به امان نامه تو نیست، امان خدا بهتر از امان عبیدالله پسر سمیه است. همچنین شمر به نزدیكى خیام امام آمد و عباس و عبدالله و جعفر و عثمان علیهم السلام فرزندان على بن ابى طالب علیه السلام (كه مادرشان ام البنین است) را صدا زد، آنها بیرون آمدند، شمر به آنها گفت: براى شما از عبیدالله امان گرفته ام، و آنها متفقا گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟



اعلان جنگ
پس از رد امان نامه، عمر بن سعد فریاد زد كه: اى لشكر خدا سوار شوید و شاد باشید كه به بهشت مى روید و سواره نظام لشكر بعد از نماز عصر عازم جنگ شد.
در این هنگام امام حسین علیه السلام در جلوى خیمه خویش نشسته و به شمشیر خود تكیه داده و سر بر زانو نهاده بود، زینب كبرى شیون كنان به نزد برادر آمد و گفت: اى برادر! این فریاد و هیاهو را نمى شنوى كه هر لحظه به ما نزدیكتر مى شود.

امام حسین علیه السلام سر برداشت و فرمود: خواهرم! رسول خدا را همین حال در خواب دیدم، به من فرمود: تو به نزد ما مى آیى.
زینب از شنیدن این سخنان چنان بى تاب شد كه بى اختیار محكم به صورت خود زد و بناى بى قرارى نهاد.
امام گفت: اى خواهر! جان شیون نیست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.

در این اثنا حضرت عباس بن على آمد و به امام عرض كرد، اى برادر! این سپاه دشمن است كه تا نزدیكى خیمه ها آمده است.
امام در حالى كه برخاست فرمود: اى عباس. جانم فداى تو باد! بر اسب خود سوار شو و از آنها بپرس: مگر چه روى داده؟ و براى چه به این جا آمده اند؟ حضرت عباس علیه السلام با بیست سوار كه زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، نزد سپاه دشمن آمد و پرسید: چه رخ داده و چه رخ داده و چه مى خواهید؟ گفتند: فرمان امیر است كه به شما بگوییم یا حكم او را بپذیرید و یا آماده كارزار شوید!
عباس علیه السلام گفت: از جاى خود حركت نكنید و شتاب به خرج ندهید تا نزد ابى عبدالله رفته و پیام شما را به او عرض كنم. آنها پذیرفتند و عباس ‍ بن على علیه السلام به تنهایى نزد امام حسین علیه السلام رفت و ماجرا را به عرض امام رسانید، و این در حالى بود كه بیست تن همراهان او سپاه عمر بن سعد را نصیحت مى كردند و آنان را از جنگ با حسین بر حذر مى داشتند و در ضمن از پیشروى آنها به طرف خیمه ها جلوگیرى مى كردند.



سخنان حبیب بن مظاهر و زهیر
حبیب بن مظاهر به زهیر بن قین گفت: با این گروه سخن باید گفت خواهى تو و اگر خواهى من.
زهیر گفت: تو به نصیحت این قوم آغاز سخن كن.
حبیب رو به سپاه دشمن كرده گفت: بدانید كه شما بد جماعتى هستید، همان گروهى كه نزد خدا در قیامت حاضر شوند در حالى كه فرزندان رسول خدا و عترت و اهل بیت او را كشته باشند.
عزره بن قیس گفت: اى حبیب! تو هر چه خواهى و هرچه مى توانى خود ستایى كن!
زهیر گفت: اى عزره! خداى عزوجل اهل بیت را از هر پلیدى دور نموده و آنها را پاك و منزهداشته است، از خدا بترس كه من خیر خواه توام، تو را به خدا از آن گروه مباش كه یارى گمراهان كنند و به خاطر خشنودى آنان، نفوسى را كه طیب و طاهرند، بكشند.
عزره گفت: اى زهیر! تو از شیعیان این خاندان نبوده بلكه عثمانى هستى. زهیر گفت: آیا در اینجا بودنم به تو نمى گوید كه من پیرو این خاندانم؟ به خدا سوگند كه نامه اى براى او ننوشتم و قاصدى را نزد او نفرستادم و وعده یارى هم به او ندادم، بلكه او را در بین راه دیدار نمودم و هنگامى كه او را دیدم، رسول خدا و منزلت امام حسین علیه السلام نزد او را به یاد آوردم، و چون دانستم كه دشمن بر او رحم نخواهد كرد، تصمیم به یارى او گرفتم تا جان خود را فداى او كنم، باشد كه حقوق خدا و پیامبر او را كه شما نادیده گرفته اید، حفظ كرده باشم.

امام علیه السلام به حضرت عباس بن على فرمود: اگر مى توانى آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداى خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگزاریم،خداى متعال مى داند كه من به خاطر او نماز و تلاوت كتاب او (قرآن) را دوست دارم.



یک شب مهلت براى راز و نیاز
پس عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنها شب عاشوار براى نماز و عبادت - مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این در خواست، مردد بود، و سرانجام از لشكریان خود پرسید كه: چه باید كرد؟
عمر و بن حجاج گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم (كنایه از مردم بیگانه) و كفار از تو چنین تقاضایى مى كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنى!

قیس بن اشعث گفت: درخواست آنها را اجابت كن، به جان خودم سوگند كه آنها صبح فردا با تو خواهند جنگید.
ابن سعد گفت: به خدا سوگند كه اگر بدانم چنین كنند، هرگز با در خواست آنها موافقت نكنم.

عاقبت، فرستاده ابن سعد به نزد عباس بن على علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد! و اگر سرباز زدید، دست از شما بر نخواهیم داشت.

برگرفته از کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع)

این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید :

نظرات :

شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.

شما هم نظر دهید

برای ارائه نظر خود وارد حساب کاربری خود شوید


Bourse24 Ads 242


پاسخ به سوالات بورسی شما
Bourse24 Ads 250
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 246
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 143
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 247
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 208
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 25
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 27
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 32
تبلیغ بورس24