Bourse24 Ads 245
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 236
تبلیغ بورس24

زمزمه ‌های مادر در آخرین دیدار با فرزند فضای اتاق پیوند بیمارستان را پر كرده بود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، مادر در حالی كه به چشمان بسته پسر خیره شده بود خاطرات گذشته را مرور می‌كرد. می‌دانستم كه او دیگر زمینی نیست و از پیش من خواهد رفت.

همیشه بخشنده بود و هیچ وقت طاقت غم و اندوه من را نداشت. هر زمان دلش تنگ می ‌شد می‌خواست تا اجازه بدهم صدای قلبم را بشنود. او فرشته‌ای بود كه چند سال قبل برای اهدای اعضای بدنش اعلام آمادگی كرده بود و چه زود زمان پر كشیدنش فرا رسید. مادر داغدیده پس از امضای برگه رضایت اهدای اعضای بدن پسر كنار تخت او رفت و آخرین وداع را انجام داد. توان بلند شدن از روی ویلچر را نداشت.

دستان پسرش را در دست گرفت و گفت از تو راضی‌ام و امیدوارم كه مادرت را ببخشی. سالهاست كه جالی خالی پدرت را با تو پر كردم و از امروز نمی‌دانم جای خالی تو را چگونه پر كنم.

علی پاشا فتحی راد جوان 27 ساله تهرانی كه در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود با اهدای اعضای بدنش چند بیمار نیازمند را از مرگ نجات داد و لبخند را دوباره بر چهره غم گرفته خانواده‌های آن‌ها نشاند. مهناز امانی مادر علی گفت: همسرم نظامی بود و چند سال قبل هنگام انجام وظیفه سكته كرد و من و 5 فرزندش را تنها گذاشت.

پس از رفتن او سعی كردم برای بچه‌ها هم پدر باشم و هم مادر. آن‌ها را با یتیمی بزرگ كردم و همیشه به این دلخوش بودم كه پسران و دختران خوبی تربیت كرده ام. علی بعد از مرگ پدر توجه زیادی به من می‌كرد و می‌گفت مادر دوست ندارم غم تو را ببینم.

وقتی ناراحت بودم سعی می‌كرد ناراحتی‌ام را برطرف كند. چند سال قبل فهمیدم داوطلب اهدای عضو شده است ناراحت شدم ولی به من گفت این اعضا بعد از مرگ می‌تواند زندگی دوباره‌ای به چند بیمار نیازمند بدهد. از آن روز حس خاصی داشتم.

وی ادامه داد:‌شب حادثه سوار موتور شد و گفت زود برمی گردد. چند ساعت گذشت ولی از او خبری نشد. دلشوره گرفتم و چندبار به تلفن همراهش زنگ زدم ولی خاموش بود. تا صبح خواب به چشمانم نرفت تا این‌كه صبح از كلانتری تماس گرفتند و گفتند علی در اتوبان شهید باقری تصادف كرده و در بیمارستان تهرانپارس بستری شده است. با برادر و خواهرانش به بیمارستان رفتیم، پزشكان گفتند سطح هوشیاری‌اش 5 است. باور نمی‌كردم بعد از رفتن همسرم علی هم من را تنها خواهد گذاشت.
 
چند روز بعد وقتی پزشكان به ما گفتند علی دچار مرگ مغزی شده است یاد روزی افتادم كه برگه رضایتنامه اهدای اعضایش را دیدم. پزشكی كه از بیمارستان مسیح دانشوری آمده بود موضوع اهدای اعضا را با من مطرح كرد. تصمیم خیلی سختی بود. پسرم نفس می‌كشید ولی می‌دانستم كه دیگر چشمانش باز نخواهد شد.

تصمیم گرفتم تا مهربانی و بخشندگی او را كامل كنم. مهربانی و گذشت او زبانزد بود و از روزی كه تصادف كرد همه اقوام و دوستانش بی ‌تابی می‌ كنند. تسلیم رضای خدا هستم و امیدوارم قلب، كلیه ‌ها و كبد او زندگی دوباره ‌ای به بیماران نیازمند ببخشد.

تنها خواسته‌ ام این است كه در آینده نزدیك با كسی كه قلب پسرم در سینه او می ‌تپد دیدار داشته باشم، غم از دست دادن او برای من سخت است ولی خوشحالم كه علی‌ های دیگری به زندگی باز می ‌گردند. 

این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید :

نظرات :

شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.

شما هم نظر دهید

برای ارائه نظر خود وارد حساب کاربری خود شوید


Bourse24 Ads 242


پاسخ به سوالات بورسی شما
Bourse24 Ads 250
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 246
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 143
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 247
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 208
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 25
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 27
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 32
تبلیغ بورس24