بورس ٢۴ : هجده ماه است که صندوق بازنشتگی کارکنان بانک ها با تحولات جدی مواجه شده است.از رشد ۵۰۰ درآمدی درآمدها گرفته تا متناسب سازی ۹۰ درصدی و ترمیم ۳۰ درصدی حقوق دهک های پایین مستمری بگیران. سید مهدی سدیدی مدیرعامل صندوق بازنشستگی کارکنان بانک ها در گفت و گوی تفصیلی با بورس ٢۴ ضمن اعلام جزئیاتی از آخرین وضعیت این صندوق بازنشستگی اعلام کرد که از بحران عبور می کنیم ، اما تعامل و سرمایهگذاری برای آینده سازی ضروریست...
بورس24 : هجده ماه است که صندوق بازنشتگی کارکنان بانک ها با تحولات جدی مواجه شده است.از رشد ۵۰۰ درآمدی درآمدها گرفته تا متناسب سازی ۹۰ درصدی و ترمیم ۳۰ درصدی حقوق دهک های پایین مستمری بگیران.
سید مهدی سدیدی مدیرعامل صندوق بازنشستگی کارکنان بانک ها در گفت و گوی تفصیلی با بورس24 ضمن اعلام جزئیاتی از آخرین وضعیت این صندوق بازنشستگی اعلام کرد که از بحران عبور می کنیم ، اما تعامل و سرمایهگذاری برای آینده سازی ضروریست...
-به لطف خدا و تلاش گفتمانی ایجاد شده امروز در نقطه مطلوبی از تعامل بین بازنشستگان، صندوق و بانکها هستیم. ۱۸ ماه قبل ما و بانکها در ادبیات موضوع اختلاف داشتیم ولی امروز قویترین مصوبه تعاملی مشترک را با شورای محترم هماهنگی بانکها منعقد کردیم. امروز غالب مدیران عامل و هیات مدیرههای بانکها نگرشی همراهانهتر با ما دارند.
-سعی جدی گفتمانی ما در این ۱۸ ماه این بود که همگی باور کنیم در نقطه سختی هستیم و به جای اختلافات و یارکشی ها باید دنبال راه چاره فوری باشیم.
-در اکثر پیامهایم بابت کاستیهای سابق و جاری از بازنشستگان عذرخواه بودم ولی اطمینان تلاش حداکثری دادم در ماه اول مسئولیت ۱۸ مسئله و مطالبه جدی بازنشستگان را فهرست کردیم و امروز با همدلی و لطف خدا ۱۳ مورد آن انجام قطعی، ۲ مورد آن در حال انجام و سه مورد آن به دلیل تعارضات قانونی لاینحل مانده است، گزارش شفاف را ارائه میدهیم.
-تورم دورقمی بلای جان صندوقهای بازنشستگی است. حال صندوقهای بازنشستگی کشور خوب نیست، تنها راه حل این مسئله اقدامات آنی در زمینه انجام سرمایهگذاریهای مولد برای پیشخرید کردن آینده است.
-آینده بازنشستگان و شاغلین شبکه بانکی در گرو تدبیر و آینده نگری صندوق و بانکهای مشترک است
بیش از ۲۰ سال است که صندوق بازنشستگی بانکها وارد چالش شده است، امروز در میانه بحران هستیم، اگر تدبیری نکنیم سال ۱۴۰7 هیچ کدام از بانکها و صندوق، تاب آوری پرداخت هزینه های بازنشستگی را نخواهند داشت.
-دو گانگی صندوق ها در شبکه بانکی یعنی استفاده از صندوق تامین اجتماعی برای جدیدالاستخدامین برخی بانکها، به زودی بانکها را وارد تعارضات فرهنگی و مالی در حوزه بازنشستگی خواهد کرد
-با جمیع جهات نگران کننده ذکر شده صندوق بازنشستگی بانکها برای عبور از این شرایط راه ساده تری دارد و با توجه به مشکلات عدیده و پیچیده ای که امروز سایر صندوقها مانند کشوری و تامین اجتماعی و غیره با آن روبرو هستند این صندوق تا کنون تاخیر پرداخت نداشته است و میتواند با اصلاحات و پرداختهای هدفمند وضعیت خود را بهبود بخشد. اختصاصی بودن این صندوق مزیت بزرگ آن در برابر صندوقهای عمومی تامین اجتماعی است که این استقلال برای شبکه بانکی باید حفظ شود.
-مگر عنصری مهم تر از منابع انسانی در سازمانها وجود دارد؟ آن هم در صنعت بانکداری. نباید برخی افراد، بازنشستگان را عنصر منفک شده از سازمان فرض کنند، مگر خودشان بازنشسته نخواهند شد؟ شرایط به شکلی است که هزینه های دوره بازنشستگی روند تصاعدی پیدا کرده است.
-حقوق بازنشستگی حق بلاتردید افرادی است که ۳۰ سال وفادارانه به سازمانشان خدمت کرده اند. سوای از نگرانی برای بازنشستگان، زنگ احتیاط برای شاغلین فعلی شبکه بانکی نیز به صدا درآمده است. آینده 120 هزار شاغل شبکه بانکی به درایت، شهامت و جسارت تصمیم گیری امروز ما بستگی دارد.
- سرانه دارایی های مولد مجموعه صندوق بازنشستگی بانکها باید از محل سرمایه گذاریها افزایش پیدا کند؛ استراتژی حاکم شبکه پولی مبنی بر سپرده گذاری به جای سرمایه گذاری داراییهای صندوق را از تورم عقب انداخته است. امروز همه ذینفعان به این جمع بندی رسیده اند که در این خصوص باید تغییر رویه داد.
-زحمات ۴۰ ساله صندوق قابل انکار نیست و من از تمامی فعالان و مدیران دورههای گذشته سپاسگزارم لیکن واقعیتهای سخت آینده را باید درک کرد. صندوق و شبکه بانکهای مشترک متعهد به جبران عقبماندگی پیش آمده ناشی از تبعات تورم هیجانی کشور هستند، سیاستها باید با تورم افسار گسیخته تغییر کند.
-جلسات منظم ما با کانونهای بازنشستگی انجام میشود. ما کانونها را مستقل و مطالبه گر میخواهیم و بحمدالله اینگونه هست. این نشستهای چند ساعته حل مشکل را آسان میکند و ما مشکلات را دقیقتر متوجه میشویم.
-با حمایت هیات امنا، مجمع، و شورای هماهنگی بانکها توانستیم پیشنهادمان مبنی بر ترمیم ۳۰ درصدی حقوق دو دهک درآمدی پایین را به کرسی بنشانیم. یعنی دنبال اصلاح هدفمندیم و با جدیت از رفتارهای پوپولیستی و سیاسی پرهیز میکنیم.
-من مدیر درآمدم نه هزینه. اعتقاد راسخم اینست که پتانسیل تعامل صندوق و شبکه بانکهای مشترک میتواند قوت صندوق را به جایی برساند که کمترین دغدغه برای دوران بازنشستگی وجود نداشته باشد. این تعامل شکل پیدا کرده است و قطعا هم جهت بودن سه ضلع بازنشستگان، صندوق و بانکها اتفاقات خوبی را رقم خواهد زد.
-ما مدافع دائمی سازی متناسب سازی ۹۰ درصدی هستیم. در مجمع هم مطرح کردیم. منتظر قانون مجلس هستیم و اگر به نتیجه نرسیم خودمان راههای قانونی را پیگیر میشویم.
-در دوره ۱۸ ماهه اخیر رشد ۵۰۰ درصدی در درآمدها و رشد ۲۵۰ درصدی در خالص داراییهای طرح داشتیم. برای اولین بار مازاد درآمد بر هزینه بعد از بیست سال اتفاق افتاد. ما ریسک بزرگی کرده ایم برای جبران شکاف درآمد هزینه، و قطعا همراهی بانکها ما را موفق تر خواهد کرد.
-فضای مجازی را میبینم. اکثر کانالها و گروههای مربوطه بازنشستگان صندوق را مرور میکنم. من به همه بازنشستگان شبکه بانکی خاضعانه احترام میگذارم، طبیعی است که در شرایط اقتصادی اوقات برخی تلخ باشد و گلایه هایی ولو تند هم انجام شود، اینها در برابر افتخار خدمتی که داریم ناچیز است. تلاش میکنیم آن هم مرتفع شود و امید داریم روزی به مطلوبیت حداکثری برسیم. تقاضا دارم دوستان به اطلاع رسانی های ما توجه کنند و بدانند که کانون ها هم ماهانه مطالبات آنها را جمع بندی و مطرح می کنند. ما در 18 ماهه اخیر بیش از 20هزار مکاتبه و 11 هزار مراجعه به میز خدمتمان داشتیم.
-در حوزه سرمایه گذاری سه لایه کار کارشناسی انجام میدهیم و ورود و خروجمان در بازار سرمایه بر این اساس است. بر اساس تکلیف و آرزوهای دیگران منافعمان را فدا نمیکنیم.
-در سطح ملی ما بیش از هر چیز نیازمند ترسیم آینده روشن هستیم. سرمایه گذاری ارتباط مستقیم با آینده دارد. ابهامها، عدم قطعیت ها و بحران بلاتکلیفی سم مهلک سرمایهگذاری است.
-اندازه در اقتصاد بسیار اهمیت دارد، به هر شکل ممکن باید تولید ناخالص داخلی و تراز تجاری ما افزایش پیدا کند. ما نباید از بلوک کشورهای موثر در اقتصاد خارج شویم.
-تورم را اخذ مالیات از فقرا به نفع اغنیا تعریف میکنند. تورم با تولیدی شدن کشور و افزایش درآمدهای ملی هدایت کاهش می یابد. تولید انبوه فناورانه باید هدف اصلی سیاستگذاری کشور باشد.
مشروح مصاحبه:
شما زمانی این ماموریت را به عهده گرفتید که کشور با شرایط تورمی خاصی روبه رو بود. سال گذشته تورم بیش از ۴۰ درصد را تجربه کردیم و همان رقم هم در ۵ ماهه نخست سال ۱۴۰۰ ادامه پیدا کرده است، در رابطه با آخرین وضعیت صندوق تعداد بازنشستگان و راهکارهایی که برای توانمند سازی این عزیزان به کار گرفته شده است، صحبت کنید؟
صندوق بازنشستگی بانکها از جمله صندوقهای بازنشستکی اختصاصی کشور است، قانون خاص دارد و ۴۰ سال از عمر آن میگذرد. صندوق امروز ۲۶۰ هزار نفر مشترک دارد، ۱۴۰ هزار بازنشسته و ۱۲۰ هزار بیمه پرداز. در واقع صندوق متکفل بخش بازنشستگی اکثریت فعالان شبکه بانکی کشور است، ۱۱ بانک بزرگ کشور مشترک این صندوق هستند.
مهمترین نسبت در صندوقهای بازنشستگی نسبت خروجی به ورودی است. این نسبت در شکل مطلوبش حداقل باید ۴ باشد یعنی به ازای هر بازنشسته ۴ شاغل داشته باشیم. اما در کلیت کشور این نسبت حدود ۳.۵ است و در صندوق بانکها کمتر از یک. یعنی بحران در کل نظام بازنشستگی کشور سایه انداخته است. حالا هر صندوقی دلیل خود را دارد ولی در صندوق بانکها این نسبت دو علت جبری دارد اول برگرفته از توسعه بانکداری دیجیتال است. یعنی عملاً شما با توسعه صنعت بانکداری کارها را با نیروی انسانی کمتری انجام میدهید بنابراین ورودی شما کمتر شده است. عامل دوم هم توسعه بانکهای خصوصی و نیز خصوصی شدن برخی بانکهای دولتی در دهه ۸۰ که این عامل نیز سبب عضویت شاغلین جدید این بانکها در صندوقهای تامین اجتماعی شده است که البته اعتقاد ما اینست که این دوگانگی صندوقی بحران آینده این بانکهای خصوصی شده خواهد شد.
حالا با این توضیح ما در پرداختیهایمان دوسوم کسری داریم و در سال ۱۴۰۷ بیش از ۹۰ درصد کسری پرداختی خواهیم داشت. این زنگ خطر سال ۱۳۷۸ به صدا درآمده بود اما امروز ما خودمان این تهدید را به ذینفعانمان داریم گوشزد میکنیم. آینده با امنیت بازنشستگان شبکه بانکی در گرو تدبیر اورژانسی امروز است این غفلت جمعی ۲۰ ساله را باید به فوریت تدبیر کرد. امروز متاسفانه درگیر تورم دورقمی هستیم. در این شرایط تورمی نمیتوان حقوق ها را افزایش نداد. میانگین رشد ۴۲ درصدی حقوق در سه ساله اخیر و میانگین ۲۵ درصدی در دوره ده ساله یعنی سرعت چندبرابری هزینه ها نسبت به درآمدها. اینها همگی فشارهای اقتصادی است که هم به بازنشستگان وارد میشود هم به صندوق بازنشستگی. ما در این ۱۶ ماه به طور متهورانه تلاشهایی برای جبران این شکاف کرده ایم و تقریبا تمامی بانکهای مشترک را نسبت به این زخم کهنه آشنا کرده ایم و خوشبینیم که با تعامل جدی و نزدیک بتوانیم این بحران را مدیریت کنیم. امسال برای اولین بار در شورای هماهنگی بانک ها تعامل خیلی جدی با صندوق دیدهایم و تماماً تصمیمات مجمع صندوق، در این شورا مصوب شد. این تعامل بین صندوق و بانک ها می تواند مسائل آینده بازنشستگان را حل کند. اگر امروز تدبیر جدی نشود در سال های آینده این شکاف بین مستمری و کسورات دریافتی هزینهها، مسئله جدی خواهد شد.
این نحوه تعامل را بیشتر توضیح می دهید؟
مغزافزار شیکه پولی در این ۴۰ سال انتظار سپردهگذاری منابع صندوق بازنشستگی بانکها را داشته است. به سختی از اوایل دهه ۹۰ سرمایهگذاریهای تدریجی در صندوق شروع شده است و این یک غفلت جمعی بوده است که ما به آن پایان خواهیم داد. حتی تکلیف مجمع که امر به سپردهگذاری میکرد را به طوری جدی در این دو مجمع اخیر تعدیل کردیم. شیب سرمایه گذاری را به شدت افزایش دادیم و مدیران عامل بانکها به این تصمیم ما به اتفاق تمکین کرده و تأیید دادهاند که در اقتصاد تورمی با رشد روزافزون هزینهها نمیتوان جبران مخارج بازنشستگی را از محل سود سپرده بانکی انجام داد. امسال برای اولین بار در هفته بعد از مجمع ما تمام تصمیمات هیات امنا و مجمع را به تصویب شورای هماهنگی بانکها رساندیم و متفقا تصمیم گرفتیم برای چند موضوع. اول پرداخت تسهیلات مشترک به بازنشستگان، دوم اخذ تسهیلات سرمایهگذاری توسط صندوق. ما قبول ریسک بزرگی کردیم چون اعتقاد داریم این شکاف ایجاد شده جز با ریسک پذیری و اقدام شجاعانه مرتفع نمیشود، سوم حضور صندوق در پروژه های راهبردی که بانکهای مشترک ما بانک عامل آنها هستند، قرار بر این شد که بانکها ما را به مشتریان ویژه سرمایهگذاری خود برای عقد تفاهمات اشتراکی معرفی کنند و آخر اینکه مقرر شد بدهی بانکها به صندوق سریعاً و ترجیحاً از محل تهاتر با دارائیهای مطلوب پرداخت شود. یک مسئله مهم داریم و آن اینکه هیچ سرمایهای مهمتر از سرمایه انسانی نیست و ما و بانکها متولی احترام و تأمین زندگی شرافتمندانه دوره بازنشستگی هستیم و برای تحقق این هدف مهم باید تمام تلاشمان را انجام دهیم.
یکی از نگرانی های جدی که مخصوصا ۵ ساله گذشته ایجاد شد ترس ورشکستگی صندوق های بازنشستگی و مخصوصا صندوق تامین اجتماعی یا بعضا صندوق های دیگر است. چرا که اصطلاحا دخل و خرج شان به هم نمی خورد و سرمایه گذاری که کرده اند آنقدر بلند مدت نگر نیست که بتوانند منافع بازنشستگان را تامین کنند. شما در صحبت تان از آرامش بازنشستگان صحبت کردید، چقدر این خطراتی که سایر صندوق ها به جد با آن مواجه هستند، دور می دانید و اگر دور می دانید، پس علت این خطر ورشکستگی چیست؟ شما در۱8 ماه دوره تصدیتان چه کارهایی برای این آرامش انجام داده اید؟
صندوق بازنشستگی بانکها مستثنی از سایر صندوقها نیست چون همه در یک نظام کلان مدیریتی و اقتصادی عمل میکنیم. بختک تورم برای همه است، راندمان پایین سرمایهگذاری، ابهامات آینده اقتصادی، تغییر هرم جمعیتی و نرخ بیکاری اینها مسائلی است که در کلان بر تمام صندوقها فشار آورده است. حالا بین اینها هر کدام با تدبیر بیشتری عمل کرده باشد قدری وضعیت مطلوبتری دارد اصولا برگ تعیین کننده موفقیت صندوق های بازنشستگی در سرمایهگذاری به هنگام و هوشمندانه آنهاست چون واقعا کسورات دریافتی جبران حقوق بازنشستگی را نمیکند. نقش بانکها در توسعه سرمایهگذاری کشور غیرقابل انکار است. هر جا مگاپروژه ای به بهره برداری رسیده و در حال انجام است جای پای یک بانک دیده می شود یا تامین کننده است یا تضمین کننده. اما داستان ما داستان کوزه گر و کوزه شکسته است. بنا به هر دلیلی توجه ویژه معطوف به صندوق بازنشستگی خود بانکها نبوده است. اگر چه از اوایل دهه نود به تدریج سرمایهگذاری های مطلوبی صورت پذیرفته است اما تناسب دخل و خرج صورت نگرفته است. حواسمان به سرعت مخارج نبوده یا فکر نمیشده تورم اینگونه بحران آفرینی کند. علی ایحال ما اولین تیم غیرپولی در تاریخ ۴۰ ساله عمر صندوق هستیم یعنی با ماموریت سرمایهگذاری و رفرم به صندوق آمدیم. خیلی کارها باید انجام دهیم خیلی کارهای زمین مانده داریم اما تلاش جسورانه ای داشتیم در این ۱8 ماه. ما ۳9 هزار میلیاردتومان گردش عملیات بورسی داشتیم و رشدهای کلیدی و هدفهای مهمی را لمس کردیم، تقریبا رشد 750 درصدی تغییر خالص داراییهای طرح، رشد 500 درصدی خالص درآمدها، رشد 33۰ درصدی مازاد درآمد بر هزینه برای اولین بار در ۳۰ سال اخیر، رشد ۹۰ درصدی جمع داراییها و سرمایه گذاریها، در حوزه خدمات بازنشستگی نیز رشد ۹8 درصدی میانگین حقوق پرداختی، متناسب سازی با ۹۰ درصد حقوق شاغلین، رشد ۲۳۰ درصدی تسهیلات قرض الحسنه، رشد ۲۲۰ درصدی کمک هزینه های پرداختی رشد 30درصدی در دهک پایین حقوق بگیران صندوق و مواردی که در حوصله این مصاحبه نیست که البته باز هم تأکید میکنم کارهای بسیار دیگری باید انجام دهیم. در سرمایهگذاری بازار اولیه صندوق جسورانه و سبدگردانمان را راه اندازی کردیم و نزدیک به ۱۵ ابرپروژه به ارزش تقریبی ۵ میلیارد دلار را بررسی و امکان سنجی نمودیم که تقریبا به اقدام عملی در سرمایه گذاری ۹۰۰ میلیون دلاری رسیده ایم.
همه اینها در کنار ایجاد یک تصویر مشترک ذهنی فیمابین صندوق، بازنشستگان و بانکها ارزشمند است. ما تلاشمان اینست حسن نیت خودمان را به شبکه بازنشستگی نشان دهیم و بانکها را آگاه کنیم که هر چه زودتر در کنار هم بسیج شویم میتوانیم آینده را روشن کنیم. این تفکر مشترک از اقدام عملی ارزشمندتر است
ترکیب دارایی های صندوق بازنشستگی بانکها به چه شکل هستند، در بورس از آن مطلع هستیم بخش هایی هم غیر بورسی است، این ترکیب به چه شکلی است؟
عمده دارایی های صندوق یعنی بالغ بر ۹۵ درصد داراییهای صندوق بورسی است، یعنی کاملاً شفاف روی تابلو است. استراتژی گذشته حاکم این بوده است که صندوق صاحب بلوک های کنترلی نشود و بیشتر از یک یا دو کرسی مدیریتی نداشته باشد. این موضوع منافع و عدم مزاحمتهایی دارد، اینکه درگیر خیلی از مسائل بنگاهداری و اداره شرکت نیستید اما یک مزیت بزرگی هم از دست تان می رود، و آن هم در مورد مالکیت و فروش دارایی است. ترکیب دارایی به گونه ای شده است که فقط میتوانید سود نقدی بگیرید، آنهم در هلدینگها مرتباً باید منابعی هم به آن اضافه کنید برای افزایش سرمایه و مجدد به شرکت تزریق کنید. مشکلات نوسانگیری و استفاده از تغییرات قیمتی در کرسیهای مدیریتی هم کمتر دارید، اینکه چطور بتوانید از جمیع این مخاطرات شکار فرصتی کنید خود یک موضوع پیچیده ایست.
در مورد فروش شرکت ها چطور؟
در قالب جابه جایی سهام، با خود بانک ها و سایر نهادهای سرمایهگذاری تعاملاتی داشته ایم، تا در مواردی که کرسیهای مشترک داریم، جابه جا کنیم. به نوعی ارزش افزوده ایجاد کنیم، هر جا نیاز است مدیریت را بدهیم یا کنترل بگیریم و یا سرمایه ارزنده خرد بگیریم، برگ برنده صندوق بازنشستگی ورود به پروژه ها در بازار اولیه است، که بعد ازمدتی با ارزش افزوده آن بتواند به شکل مطلوب جبران هزینه های آتی خود را بنماید. صندوق اگر بخواهد در سال ۱۴۰۵ حقوق بازنشستگان را به راحتی و بدون دغدغه بپردازد به پرتفویی حدود ۵۰۰ هزار میلیارد تومان نیاز دارد. دستیابی به این حجم از دارایی وابسته به خریدهای نقد و اقساطی امروزه است ما به بانکها گفتیم دارایی ارزشمندتان را ما خریداریم تا این ثروت در چرخه منابع انسانی بانکها باقی بماند.
حال شما بخواهید مثلا سهام تان را در سرمایه گذاریهایی که کرسی مدیریتی دارید بفروشید، نمی گذارند که بفروشید یا نمی توانید بفروشید؟
ما آنجا که کرسی مدیریتی داریم اگر بخواهیم بفروشیم، بعضاً کرسی مدیریتی را از دست می دهیم، ما در سهامی که یک یا دو کرسی داریم، مانند برادر کوچک هستیم، نقش پشتیبان و دلسوز باید داشته باشیم. سود را دیرتر از همه می گیریم، در افزایش سرمایه باید زودتر از همه شرکت کنیم. شرایط بازار هم به گونهای است که فروشهای سهامدار عمده، بازار را ملتهب می کند، مخصوصاً مجموعه صندوق بازنشستگی که در این یک سال گذشته عملکرد جدی در بازار داشته، خروج از سهامش توجهات را به خود جلب می کند.
در تیر و مرداد سال گذشته به طور هوشمندانه ای عمل کردید، ولی احساس می شود که آنقدر هم دست تان باز نیست که در بازار به عنوان یک نهاد مالی مستقل در بازار سرمایه فعالیت کنید، کما اینکه زمانی هم فروش ها باعث شد که برخی اخبار و شایعات به وجود بیاید؟
محدودیت ها و مشکلاتی داریم، اما باید کار کارشناسی انجام دهیم، ما از سهمی که احساس میکنیم، بالاتر از ارزش ذاتی است خارج می شویم و تنها به اجتهاد کارشناسی خودمان اهمیت میدهیم یعنی برای منافع بازنشستگان با کسی تعارف نداریم. از فروردین ۹۹ شروع به فروش تدریجی کردیم، از زمان حضور در صندوق، از همان فروردین به صورت پلکانی فروش داشتیم و هیچ سهمی را خارج از صف خرید و تقاضای سنگین نفروختهایم و مناسبات عرضه و تقاضای بازار را لحاظ کردیم.
جالب است که میگفتند هیچ وقت حقوقی ها نمی فروشند، حال چرا فروختند؟
اینها تعارضات بازار و بخشی از آن هم وابستگی و تعلقات شخصی است، ما که نمی توانیم بر رویاهای شخص دیگری سرمایهگذاری مان را استوار کنیم، ما باید یک مشی اقتصادی و سرمایهگذاری داشته باشیم و دارایی های مان را ارزشگذاری کنیم، همه چیز به مطلوبیت اشخاص مربوط است، اصلاح پرتفو و خرید و فروش دارایی بر اساس استراتژیها در حوزه سرمایهگذاری تعیین می شود، ما پلکانی فروختهایم چون احساس میکردیم که فرصت جابه جایی آن سهام و اصلاح پورتفوی فراهم است و این کار را انجام دادهایم و سهم را به سرمایهگذاری که بر اساس تحلیل و مطلوبیت خود فکر میکرده ارزنده است فروخته ایم و سهم های دیگری را خریده ایم، ما بعد از ریزش بازار نزدیک به ۲ برابر آن چیزی که فروخته بودیم، سهم خریدیم.
شما بزرگترین حقوقی خریدار سهام عدالت بوده اید؟
بله، البته کل پرتفوی را نخریدهایم و در همان سهم هایی که در حوزه سرمایهگذاری، تحلیل و استراتژی مان بود، ورود کردیم. به طور کلی خیلی از سهام های موجود در پرتفوی سهام عدالت را نخریدهایم، خیلی از سهمهای بازار را هم همینطور. چون ما موظف به نگهداری از سرمایه بازنشستگان و طراحی جبران هزینه های بلندمدتمان هستیم. ترجیحات و مشکلات و جریانهای ورودی و خروجی هر نهاد سرمایهگذاری با یکدیگر متفاوت است. به لطف خدا و تدبیر انجام شده تقریبا بیش از ۲ واحد رتبه P/E پرتفوی مان بهبود پیدا کرده است این یعنی افزایش چشمگیر در دریافت سود نقدی. با توجه به حجم معاملات در این ۱8 ماه حضور در صندوق بازنشستگی بانکها، احتمالا از بزرگترین حقوقیهای فعال در بازار بوده ایم امروز بازار رفتار ما را رصد میکند و به نظرات کارشناسی ما احترام میگذارد ما با بالاترین رای کرسی هیات مدیره بورس را تصاحب کردیم.
استراتژی که گفتید در شرکتهای مختلف نمیخواهید سهام مدیریتی داشته باشید، آیا ممکن است که این استراتژی تغییر کند یا اینکه پرتفوی کوچک ولی متمرکز شود؟ و به نوعی از برادر کوچک به برادر بزرگ ارتقاء پیدا کنید. آیا این سیاست سیاست درستی است؟
استراتژی گذشته صندوق این بوده است، من قضاوت نکردهام که این استراتژی درست بوده یا خیر، این هم مزایا و معایبی دارد مانند هر تصمیم دیگر. مثالی میزنم، در سال ۸۹ یکی از صندوقهای تأمین اجتماعی ۵۰ درصد یک هلدینگ خیلی بزرگ بورسی را که اتفاقاً توسط یکی از بانکهای مشترک ما ساخته و ایجاد شده بود را ۹۰۰ میلیارد تومان نقد و اقساط می خرد، اگر امروز و پس از ۱۰ سال همان ۵۰ درصد را بخواهیم بخریم باید ۱۲۰ هزار میلیارد تومان پول بپردازیم، خب صندوق هم در آن زمان پول خرید را داشته است ولی استراتژی اجازه ورود نداده است. حال اگر به جای ۵۰ درصد و سهم کنترلی ۳۰ درصد سهامدار بود نمیتوانست امروز با این ارزش معامله کند، کسی این پول را به شما می پردازد که بتواند کرسی های کنترلی داشته باشد، الان ما داراییهایی که به این شکل داریم ۸۰ درصد پرتفوی صندوق را تشکیل میدهد، بسیار ارزنده است اما غیر مولد است قابلیت تبدیلش تقریبا نشدنی است مگر آنکه جابجا کنیم. یعنی قدرت مانور عملیاتی ما صرفاً روی ۲۰ درصد از داراییهایمان استوار است و در بخش اعظم پورتفوی دست بسته ایم. به عنوان مثال ما برای شما پیشنهاد داریم مثلا اگر میتوانید ۲ کرسی «وغدیر» یا یک کرسی «وامید» را برایمان بفروشید. عملاً شدنی نیست یا نمیتوانید به قیمت ارزش ذاتی این معامله را انجام دهید.
آگهی کرده اید؟
بله با ذینفعان اصلی مذاکره کردهایم، اما به هر حال خریدار به این نکته توجه می کند که آیا این دو کرسی برای انجام فعالیت های مدیریتی و تسلط کافی است یا خیر؟ که در نهایت منجر به خرید نمی شود. بنابراین مدل های تعاملی جابه جایی را با شرکت های سهامدار و یا در شرکت های زیر مجموعه شان در خصوص بحث شرکتهای سهامی عام پروژه پیشنهاد داده ایم.
الان در ارزش بازار ۶ هزار هزار میلیارد تومانی بورس کشور این موضوع صرفاً مسئله ما نیست، تقریباً بازار ۴ هزار هزار میلیارد تومان دارایی ارزنده اما غیر مولد دارد. پیشنهادی که ما دادهایم این است که بخشی از این داراییها بتواند در شرکتهای سهامی عام پروژه قرار بگیرد و از این طریق مولدسازی صورت بگیرد و سرمایههای خرد مردم هم در کنار اینها گذاشته شود.
ما حدود ۵ میلیارد دلار پروژه در این 18ماه بررسی کرده ایم، چیزی حدود ۹۰۰ میلیون دلار پروژه در مرحله نهایی شدن و ثبت شرکت ها است. در حوزه های استراتژیک با بزرگان صنایع همکاری داریم، در حوزه صنعت و معدنی کنسرسیومی با معدنی غدیر، چادرملو و گلگهر در حال ایجاد داریم، در بخش پتروشیمی با صندوق نفت فعالیت هایی را آغاز کرده ایم. به عنوان سرمایه گذار در فراخوان یکی از زنجیره های هلدینگ خلیج فارس شرکت کرده و پذیرفته شدهایم و امیدواریم با ورود به پروژه های بزرگ از انتفاع بلند مدت آن ها بهرهمند شویم.
امیدواریم که در بخش سرمایهگذاری با شناختی که از بازار داریم، اتفاقات خوبی رقم بزنیم و با تعریف ابزارها و نهادها بتوانیم به بازنشستگان پیشنهادهایی از جنس حضور در صندوقهای با درامد ثابت، صندوقهای سهامی داده و از این طریق بتوانیم یک آینده بلند مدت مطلوبی را برایشان طراحی کنیم تا دارایی و زندگی شان را نسبت به تورم در امنیت قرار دهیم. با پذیره نویسی صندوق جسورانه پیشرفت و دریافت مجوز سبدگردانی پیشرفت و توسعه صبا، نهاد های خود را توسعه دادهایم و امیدوارم که بتوانیم کارهای خوبی در این حوزه انجام دهیم.
اشاره کردید که بزرگترین خریدار سهام عدالت بوده اید، غیر از دید بیزنسی که وجود داشت، بخشی از منافع دارندگان سهام عدالت را تامین کرده اید، منتها همچنان کشور با معظلی که نام سهام عدالت دارد و از دو دولت قبل برجای مانده مواجه است، یعنی دارایی که مشخص نیست صاحب آن چه کسی است و دوباره از آذر سال ۹۹ غیر قابل معامله شد. آینده سهام عدالت به عنوان یکی از پاشنه آشیل های مهم بنگاهداری و یکی از معضلات بازار سرمایه کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟
نکته ای از دهه80 به یاد دارم، در سال اول طرح سهام عدالت بالغ بر ۴۰ تغییر جدی در دستورالعملها، آئین نامه ها، روش نامه ها و شکل اداره سرمایهگذاری های استانی انجام شد و بعد تعاونی های شهرستانی تشکیل و سپس تجمیع شد، این یعنی طرح از ابتدا شتاب زده اجرا شد و خیلی از زوایای آن دیده نشد. امروز ما با یک پرتفوی خیلی سنگین حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومانی از ۳۰ شرکت سرمایه گذاری استانی مواجه هستیم یعنی نزدیک به ۱۰ درصد کل بازار سرمایه. رابطه مدیریت با مالکیت یک رابطه مستقیم است، یعنی اگر در سهمی ۵۱ درصد کنترل داشته باشید رویکردتان با میزان ۸۰ درصدی تفاوت می کند. امروز زمانی است که ما به بنگاه های بزرگ و منسجم با تولید انبوه نیاز داریم، شرکتهای پورتفوی سهام عدالت به بلوغ رسیده است، الان دودستگی در سهامداران وجود دارد، عدالتیها همه به دنبال تقسیم سود هستند چون باید توزیع ثروت شود، سهامداران استراتژیک دنبال این هستند که سود تقسیم نشود و صرف بزرگ کردن شرکت شود این بزرگترین تعارض فرآیند سهام عدالت است که شرکتهایی را که باید ارابه توسعه را بکشد در بلاتکلیفی گذاشته است.
فرض کنید سهام عدالت را شریک یک شرکت بنیادی می کنید، که سالانه باید سود را دریافت کند، از سویی در کنار مجموعهای که هدف توسعهای دارد قرار می گیرد. که این موضوع یک بام و دو هوا است. این ها بحث هایی بسیار جدی است که در این حوزه مغفول مانده است. حتی از لحاظ فرهنگی شرکایی از دو فرهنگ و دواستان مختلف نمی توانند با هم شراکت خوبی داشته باشند چراکه سبک مالی رفتاری آن ها با هم متفاوت است. من بسیار معتقدم که توسعه در مسیر بنگاه های بزرگ فنآورانه محقق میشود و هیچ راه دیگری برای آن نمی بینم اما این جنس تعارضات مانع تحقق این هدف است.متاسفانه به بهانه های مختلف در کشور در حال خرد کردن بنگاه های بزرگمان هستیم. همین ۳۰ شرکت سرمایهگذاری میتوانست یک شرکت یا حداقل ۴ شرکت بزرگ باشد که بتواند کاری کارستان انجام دهد.
از آن سمت مشمولین سهام عدالت هم بلاتکلیفند، من از ابتدا در بطن موضوع سهام عدالت و پرتفوی اولیه ۱۴ هزار میلیارد تومانی آن بوده ام. نمیشود در سال ۸۵ یک دارایی را به کسی بدهیم و بعد در سال ۱۴۰۰ بگویید هیچ! نه می توانید بخرید نه بفروشید و نه کاری بکنید و بگویید با آزاد شدن آن ها بازار فروریخت و همه بفروشند و او نفروشد! چرا؟ به هر حال مردم با فروش سهام عدالت میتوانستند از سود آن منتفع شوند اما این اتفاق نیفتاد و چه آرزوها که به خاک رفت.
مطالب دیگری هم هست، این موضوع را باید از چندین زاویه برررسی کرد. مثلا آیا این ۴۰۰ هزار میلیارد تومان با توجه بهNAV و شرایطی که دارد می تواند برای مشمولین رفاه ایجاد کند؟ که به
اعتقاد من حتی تقسیم سود با توجه به خط فقر و متوسط هزینه مصرف خانوار رفاهی ایجاد نمیکند. در بهترین شکل ۴۰ هزار میلیارد تومان به ۴۰ میلیون نفر خواهد رسید یعنی سالانه یک میلیون تومان، این عدد رفاه و ثروت ایجاد نمیکند.
از طرفی چه منفعتی به بنگاه می رساند؟ به طور مثال در مجامع اخیر شرکت ها اتفاقات خوبی رخ نداد. حکمرانی بنگاه های بزرگ ما در هاله ای از ابهام قرار گرفته است و در حال حاضر مشخص نیست که این سهام در دست دولت میماند یا خیر و حکمران منصوب چه مکانیزمی خواهد بود. نباید شریانهای حیات بنگاهی ما دچار این تزلزل شوند.
اقتصاد دو روی سکه دارد، یک روی سکه اقتصاد، بازار و نظام قیمتگذاری غیر دستوری است که مفاهیم، استراتژی و بازیگران خود را دارد، آن روی سکه، نظام اقتصاد دولتی و نظام یارانه و نظام توزیع ثروت و کمکهای خیرخواهانه است. اگر ما بخواهیم بخشی را به شیوه سرمایه داری و بخشی را با روش دیگر اداره کنیم، به نتیجه نمی رسیم، این یک بام و دو هوا ما را به جایی نمیرساند.مشکل سهام عدالت همین است، یعنی هدف افزایش ثروت خانواده های کم درآمد است که این از انتفاع خارج شده است و نمی تواند این کار را انجام دهد.
نظر من این است که شرکت های استانی سهام عدالت باید تبدیل به مجموعههای بزرگ سرمایهگذاری میشدند. چرا که در ابعاد بزرگتر ریسک کمتر و قدرت چانه زنی بیشتر است. قانون سیاسیت های کلی اصل ۴۴ در مورد بحث انحصار و رقابت مفصل صحبت کرده است که کسی به آن نمیپردازد. سهام عدالت باید به این سمت رفع انحصار برود و مشکل اصلی این شرکتها که دچار بحران اجتماعی شده، همین است.
پس از گذشت حدود ۴۰ سال از انقلاب اسلامی، آقای رئیسی رئیس جمهور شد و هیچ زمانی در انقلاب این گونه نبوده است که دولت و مجلس و قوه قضاییه و سایز نهادهای این چنینی همه یک دست باشند. به عنوان کارشناس اقتصاد سیاسی این یک دست شدن چقدر می تواند به کاهش اختلافات و به نفع کشور تمام شود؟
من هم انتخاب مردم را تبریک و محترم دانسته و برای دولت مستقر آرزوی موفقیت دارم. بر اساس پیش فرض سوال شما میگویم که اگر امر مهمی چون توسعه در هر کشوری در تله اختلافات سیاسی گرفتار شود باید فکر جدی تری برای خود بکند، اگر منافع بزرگ ملی را قربانی اختلافات سیاسی نماییم، یعنی اساسا مقیاس مسائل در دست مان نیست و گاو را قربانی گنجشک کرده ایم. اگر دچار تشتت آرمانی و بی برنامه گی ذیل آن باشیم یک دست شدن هم نتیجه نمی دهد و خیلی تاثیرگذار نیست. ممکن است رشد اقتصادی کشور با یک دست شدن منفی نباشد، ولی پیشران رشد ۸ درصدی نیست و شاید دام نیز باشد ابتدا باید تضارب آرا را محترم بدانیم . امروز اقتصاد ایران با مسائل مهمی رو به رو است، یکی از مسائل این است که جنس و اندازه رفقا و رقبای ما در حال تغییر است و اگر قرار باشد کسانی که با ما داد و ستد و رقابت یا حتی خصومت می کنند، فاصله معنتدار تمدنی، فرهنگی، کسب و کاری و تکنولوژیکی با ما داشته باشند، این اتفاق ما را تنزّل می دهد و به رشد ما کمک نمی کنند. ما نباید شرکای بزرگ و خوبمان را از دست بدهیم این موارد مسائلی است که زیرساخت های بنیادی توسعه کشور است. اقتصاد شرایط سختی دارد، من فکر می کنم ما دچار بحران بلاتکلیفی هستیم که این مسئله باید حل شود.
اقتصاد دوران جنگ در دهه شصت را ببینید، علت این که تاب آوری بالا بود این بود که تکلیف معلوم بود شما می دانستید جنگ است در جنگ هزینه کردن، سفر کردن، پس انداز، تولید و سرمایهگذاری معلوم است. تحریم به گونه دیگر است، در تحریم شما را در شرایط عدم تصمیم قرار می دهند و از این طریق مهارتان میکنند. توافق در هر دولتی انجام شود، ابتدا باید توافق درونی اتفاق بیفتد. حتی اگر ما به این نتیجه برسیم که با کسی توافق نکنیم و وضعیت مشخص شود، شاید آفت آن کمتر از بلاتکلیفی باشد. اگر بخواهیم عمده مشکلات از فقر و بیکاری و توسعه را حل کنیم باید سرمایه گذاری داشته باشیم باید پولها به زمین پیچ شود تا ارزش افزوده ای به دست بیاید و مستمرا چرخ تولید انبوه بچرخد. وقتی آینده مبهم باشد هیچ کاری نمی توانیم بکنیم.
ما حدودا ۴ سال است که از توافق خارج شده ایم و ۴ سال است که در بلاتکلیفی قرار داریم و نمی دانیم توافق اتفاق میافتد یا خیر. اگر فرض را بر عدم توافق بگیریم اوضاع بدتر می شود مثلاً اگر دلار به ۶۰ هزار تومان برسد این موفقیت است؟
اگر فرض را بر عدم توافق بگذارید به طور مثال کم کم اقتصاد را درونی می کنید، بنگاه ها را دولتی می کنید، نظام پرداخت را یارانهای می کنید. بالاخره تصمیم گرفته می شود و وقتی تصمیم گیری می شود اجزا و نهادهای آن را درست می کنند. تاب آوری همین است؛ مثلا در حوزه کم آبی می گویند تا جایی که می توانید کنترل مصرف کنید بعد میگویند ابرها را بارور کنید، بعد اگر نتیجه نگرفتیم میرویم به تاب آوری، یعنی کم کم یاد بگیریم بدون آب چگونه زندگی کنیم انگار همه در کویر زندگی میکنیم، تمکین ناچارانه.
به نظرم وقتی از بحران بلاتکلیفی خارج شویم هر کسی می داند تا چه اندازه ای باید صحبت کند و اقدام کند این مسئله باید روشن شود اگر روشن شود مدیران، نهادها و ابزارهای مخصوص خودش بر سر کار می آیند.
با این پیش فرض، سال ۱۴۰۰ نرخ تورم، نرخ دلار، شاخص بورس چه می شود؟
متاسفانه برای کسانی که موجودی نقد ریالی ندارند و به گونه ای شکلی از دارایی را مالک هستند یک نیک بختی در کانال شوربختی متصورم یعنی ارزش دارایی هایشان بالا می رود ولی این بازی با جمع صفر است شاید هم متضرر! چرا که در بهترین حالت فقط قدرت خریدشان را حفظ می کنند یعنی تورم را پوشش می دهند، چون ارزش افزوده ای ایجاد نمی شود. در حالت بدبینانه تر ممکن است مسائل اجتماعی پیش بیاید و برای همه هزینه هایی داشته باشد. مهم ترین اتفاق و تدبیر این است که کشور از اقتصاد سوداگرانه به اقتصاد تولیدی تبدیل شود. وجه سوداگرانه و تجارت پول و تجارت مالی بسیار گسترش پیدا کرده است، این ها باید پشتیبان تولید شوند باید تفکر تولیدی حاکم باشد، وقتی تفکر تولیدی حاکم باشد نقدینگی در مسیر درست حرکت خواهد نمود.
هر چقدرعدم اطمینانهای بیشتر وجود داشته باشد سرمایهگذاری بلندمدت و تولید کمتری صورت میگیرد. درسالهای عدم اطمینان تحریمی شاهدیم که سرمایهگذاری منفی و حتی سرمایهگذاری از استهلاک کمتر شده است این ارزشمند نیست و اتفاق خطرناکی است. این داستان اگر به خودکفایی نسبی هم برسد هزینه زیادی دارد.
به هرحال در حکمرانی یکی از نکات کلیدی اجماع سازی منافع است یعنی ذهن همه در یک راستا نسبت به یک چیز متمرکز شود و این نقطه خروج از بلاتکلیفی است.
برای همین می گویند وقتی می خواهید اصلاحات اقتصادی جدی انجام دهید همیشه در شرایطی باشد که سرمایه اجتماعی در بالاترین شکل موجود قرار بگیرد، یعنی اگر سرمایه اجتماعی در شرایط پایینی باشد نمی توانید اصلاحات اقتصادی انجام دهید. نورث در کتاب فهم فرایند تحول اقتصادی می گوید: «هر تحول اقتصادی سه ریشه غیر اقتصادی دارد».
تحول در کمیت و کیفیت جامعه، تغییر در ذخیره دانایی جمعیت و نهادهایی که این ها را با هم مرتبط می کند، هیچکدام اقتصادی نیستند ولی این سه مولفه غیر اقتصادی پایه تحول اقتصادی است. احساس من این است که اگر کشور به سمت به دست آوردن ارزش افزوده از تولید نرود در افزایش نرخ تورم روزهای سختی خواهیم داشت.
نکته کلیدی دیگری که وجود دارد این است که بیگانه سازی داخلی در اقتصاد نباید داشته باشیم. فضای مدرسه حتی برای بچه شرور هم باید فضای مورد پذیرش و داخلی باشد، یعنی او هم بداند اگر مرتکب تخلفی می شود در چارچوب کارهای نابهنجار آن محیط انجام می دهد یعنی خروج از این محیط و مدرسه را انجام ندهد. شخص در کجا می فهمد که رانت، دلالی، سوداگری و قاچاق مذموم است؟ آنجا که در یک محیط کسب و کار سالم قرار دارد ولی خارج از طبیعت آن جامعه عمل می کند. پس اصل مهم و اولیه این است که همه خود را خودی بدانیم و در این جغرافیا و قانون اساسی تعریف نموده و برای آنان نقشی قائل باشیم. کسی مقابله اجتماعی نداشته باشد. منتقد باشد، شنیده شود و حقوق مالکیتش مورد احترام باشد.
شما ادعا می کنید این کارها در ایران مذموم نیست؟
وقتی در چارچوب باشد و کار نابهنجار انجام دهد می داند این کار نابهنجار است. این یعنی چه؟ یعنی این که کودک را در خانه نگهداریم حتی اگر رفتار نابهنجار انجام می دهد، بگذاریم در همین محیط باشد. اگر بگوییم این رفتار در این مفهوم خانواده جایی ندارد، یا این رفتار در مفهوم ملی جایی ندارد و این کار به ضرر منافع ملی است و باید از گردونه اخراج شوی این یعنی او را یکی از بازیگران یا اعضای جامعه نمیدانید و این رفتار درست نیست. باید باشد به عنوان متخلف نه اسم دیگر، باید بداند رفتار نابهنجار و مخالف قانون داشته است و باید تنبه شود. اما اگر بخواهیم افتراق ایجاد کرده وبگوییم هر شخصی برای خود یک جریانی جدا است و ما یک جریان سوداگر، دلال،رانتی، مافیایی ، گادفادر داریم! یعنی شما در داخل فضای اقتصادی با تفرقه دو رقیب ایجاد کرده اید عملا در داخل جغرافیای خود یک اپوزیسیون اقتصادی درست کرده اید که با شما مبارزه اقتصادی میکند و خود را از شما نمیداند بعد از مدتی اقتصاد شما دیگر ملی نخواهد بود بلکه جریانی و کارتلی میشود.
چیزی که شما می گویید یعنی اقتصاد ما یک اقتصاد باندی و مافیایی هست یا نیست؟
من نمی خواهم بگویم اقتصاد باندی و مافیایی است، می خواهم بگویم وقتی شما با یک عدد در حد ۱۵ میلیارد دلار قاچاق، یا مطالبات مشکوک الوصول متورم شده شبکه پولی یا تعداد پرونده های چند میلیونی قضایی که از یک حد خارج می شود یا رتبه هایی که در برخی شاخص ها دارید مواجه می شوید دیگر شرایط، شرایطی عادی نیست شما دارید جداسازی را تجربه میکنید، عدم انسجام در اقتصاد ملی شگون ندارد.
وجود مافیا را قبول ندارید یا چالش مهم تری را در نظر دارید؟
من بیشتر از کلمه مافیا نگران این هستم که عددهایمان در اقتصاد عددهای کوچکی شود. شما درگیر مافیا هستید که مافیا و قاچاق قطعاً مذموم هستند. من نگرانی خیلی بزرگتری دارم اندازه ما در اعداد اقتصاد ملی در سطح منطقه خاورمیانه، آسیا و جهان در حال کوچک شدن است. صحبت این است که مافیا در اقتصاد سه هزار هزار میلیاردی زشت است ولی از آن زشتتر خود اقتصاد رشد نکرده سه هزار هزار میلیارد تومانی است. چهره غمانگیز اقتصاد ملی در مقایسه با اقتصادهای دیگر به وضوح دیده میشود.
در دنیا فروش دو میلیون بشکه نفت عددی نبوده است که الان نگران باشیم که میتوانیم یا نمیتوانیم. ما باید مرتبا خودمان را قیاس کنیم چرا خودمان را مقایسه نکنیم؟ ما هم جغرافیای استراتژیک داریم، هم نیروی انسانی داریم، آب، نفت، پتروشیمی داریم. به نظر شما قابل مقایسه نیست؟چرا ضابطه ذهنی ما این است که نباید خودمان را مقایسه کنیم؟هیچکس دوست ندارد عددهای اقتصادی کوچکی داشته باشد از هر شخصی بپرسید فکر نمی کنم بگوید دوست ندارم روزی ۳ میلیون بشکه نفت بفروشم یا این که صادرات نداشته باشم یا این که تراز تجاری ام مثبت نباشد. مشکل اصلی عدم تصور آینده روشن است. وقتی آینده روشن باشد وضعیت نرخ سرمایهگذاری کاملاً متفاوت می شود.
در بازار سرمایه گذاری هر جا فضا آرام و افق آینده روشن بوده، خرید، فروش و حتی ضررها خیلی دردناک نبوده و سودها هم لذت بخش بوده است. ولی وقتی آینده مشخص نیست که شما با توهم دلار ۶۰ هزار تومانی مواجه اید یا میپرسید نرخ تورم چه می شود؟ سود هم برایتان لذت بخش نیست. اگرآینده روشن نباشد و نتوانیم این را به سرمایهگذار، مصرف کننده، کارمند، مدیر و بازنشسته القا کنیم، بستر پیشرفت برای همگان فراهم نخواهد بود.
اگر یقین داشته باشیم که آن روی سکه آینده روشن و سرمایهگذاری مولد؛ میشود رانت، دور زدن، میانبر، فساد و قاچاق، آنگاه درست برنامه ریزی میکنیم آنوقت مسیر پیشرفت به جای ۲۰ سال به دو سال کاهش می یابد. هدف بسیار اهمیت دارد.خود رانت یک مفهوم دو وجهی شده است یعنی رانت ارزش زا و ارزش زدا. مگر در دنیا رانت نیست؟ اتحادیه های سیاسی، جغرافی و اقتصادی همه رانت است اما رانت ارزش زا! بنابراین در اینجا رانت میشود یک حمایت توسه زا و در جای دیگر رانت میشود نازپرورده سازیهایی که به اسم خودکفایی سرمایه های ملی را میبلعد.
علی ایحال پتانسیلهای بالقوه و تمامی ناپذیر کشور را باید قدر بدانیم و از فرصتها در زمان مناسب استفاده کنیم. هم کارمان سخت است و هم آسان؛ نخبه پرور و هوشمند باشیم موفق خواهیم شد.
نظرات :
شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.