Bourse24 Ads 209
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 229
تبلیغ بورس24

Bourse24 Ads 228

"اگر گمان می کنید که می توانید به بالا و پایین رفتن بازار سهام برای رسیدن به سود دل ببندید، ممکن است زندگی تان را با این کار از دست بدهید. چه اتفاقی خواهد افتاد اگر بازار سهام دوباره مثل سال ١٩٨۵ سقوط کند؟ شما کنترلی روی این بازار ندارید. نمی گویم خریدن سهام کاری بد است...

فریب بورس را نخورید!

با رکود اقتصادی مواجه هستیم. شغل شما در خطر است؛ البته اگر هنوز شغلی داشته باشید! می دانید که سال هاست این جمله ها را گفته ام. افراد زیادی به خاطر نشنیدن همین جملات ضرر کرده اند.کتاب «تجارت قرن بیست و یکم» درباره ی این نیست که دلایل این رکود اقتصادی چه هستند. این کتاب درباره ی این است که چگونه می توان این خبر ناگوار را به خبری خوب تبدیل کرد. اگر بدانید چه باید بکنید، این خبری است خوشایند! رابرت کیوساکی در این کتاب که قبلا تحت عنوان «بابای دارا و بابای نادار» روانه بازار کتاب شده بود،نوشته دو نفر در زندگی ام درس های زیادی درباره ی کسب و کار به من دادند. یکی از آن ها پدرم بود؛ او فردی تحصیل کرده و کارمند دولت بود. نفر بعدی یکی از دوستان پدرم بود که از دبیرستان اخراج شده بود، اما یک میلیونر بود.

پدرم در تمام طول زندگی اش از مشکلات مالی رنج می برد؛ در حالی که دوستش یکی از ثروتمندان مشهور هاوایی بود. این دو نفر را به نام های "پدر بی پول" و "پدر پولدار" نام گذاری کرده ام .پدر واقعی ام را دوست داشتم، واقعاً به او احترام می گذاشتم و با خودم عهد کرده بودم که تا بتوانم به افرادی که در زندگی ام هستند کمک کنم تا مثل پدرم دچار مشکلات مالی نشوند.

پس از این که خانه را ترک کردم، تجربیات مختلفی داشتم. در نیروی دریایی به عنوان خلبان هلی کوپتر کار می کردم. سپس استخدام شرکت زیراکس شدم. به شکل یک فروشنده ی ساده کار در این شرکت را شروع کردم و چهار سال بعد بهترین فروشنده ی این شرکت شدم.

پس از بیرون آمدن از این شرکت خودم تجارت هایی میلیونی را شروع کردم و در نهایت در سن 47 سالگی بازنشسته شدم. حالا مشغول آموزش دادن به کسانی هستم که می خواهند ثروتمند باشند و آرزوی زندگی رویایی دارند.

سال 1977 کتاب کوچکی درباره تجربیاتم نوشتم. این کتاب پس از مدت کوتاهی به فهرست پر فروش های مجله ی نیویورک تایمز راه یافت و برای مدت چهار سال در این فهرست بود. منتقدان این کتاب را "پرفروش ترین کتاب درباره ی کسب و کار " لقب داده اند. نام این کتاب پدر پولدار، پدر بی پول است.

از آن زمان به بعد کتاب های دیگری را در زمینه ی کسب و کار نوشتم و آن ها را مجموعه ی "پدر پولدار،پدر بی پول" نام گذاری کردم. همگی درباره ی پیامی سخن می گویند که در کتاب اولم آمده است. این پیام، پیامی است که در قلب همین کتاب (که اکنون پیش روی خود دارید) هم به چشم می خورد.

مسولیت امور مالی زندگی تان را به عهده بگیرید یا این که برای بقیه ی مدت زندگی تان دستورات دیگران را اطاعت کنید. شما یا ارباب امور مالی تان هستید یا برده ی آن،انتخاب با خودتان است.

خوش شانس بودم که در زندگی ام مربی هایی داشتم که به من نشان دادند چگونه ثروتی واقعی خلق کنم. به همین دلیل توانستم در مدتی کوتاه بازنشسته شوم. تا قبل از بازنشستگی برای ثزوتمند شدن خودم و خانواده ام زحمت می کشیدم، پس از آن برای ثروتمند شدن شما تلاش می کنم! برای ده سال گذشته زندگی ام را وقف یافتن راه هایی اثر گذاربرای کمک به دیگران کرده ام تا بتوانند در دنیای قرن بیست و یکم به ثروت واقعی دست پیدا کنند. در مجموعه "پدر پولدار،پدر بی پول" درباره انواع مختلف سرمایه گذاری و تجارت های کارآمد مطالب زیادی نوشته ام، اما در طول تمامی سال های پژوهش و تحقیق به مدلی از تجارت برخورده ام که می تواند بیشترین تعداد افراد را به ثروت و استقلال کاملی برساند. نکته ی دیگر این است که وقتی درباره ی ثروت واقعی حرف می زنم منظورم فقط پول نیست.

البته پول بخشی از ثروت واقعی است، ساختن ثروت واقعی بیشتر به سازنده ی آن مربوط می شود، نه به آن چه که ساخته می شود!

در این کتاب به شما می گویم که چرا باید کسب و کار خودتان را داشته باشید و این که این کسب و کار باید دقیقاً چه ویژگی هایی داشته باشد. البته این فقط به معنای تغییر دادن شغل تان نیست. این یعنی تغییر دادن خودتان! به شما می گویم برای رسیدن به کسب و کاری بی نقص به چه چیزهایی نیاز دارید. برای این که کسب و کارتان رشد کند، باید خودتان رشد کنید!

کنترل آینده تان را به دست بگیرید

چرا باید کسب و کاری برای خودتان داشته باشید

فصل اول

قانون ها تغییر کرده اند

کنار رودی کوچک نشسته ام و در حالی که فکر می کنم، به صدای جریان آب گوش می دهم. خنکی پاییز را در هوا حس می کنم. نسیمی ملایم در حال وزیدن است و صدای خش خش برگ ها سمفونی آرامش را می سراید.

در پاییز سال 2008 ناگهان پرونده های استخدامی بسیاری از شاغلان،نیمی از اهمیت و ارزش خودش را از دست داد. بازار معاملات املاک دچار رکود شد. آن چه مردم فکر می کردند دارایی مالی شان است ناگهان دود شد و به هوا رفت. امنیت شغلی دیگر واژه ای خیالی بود.

در یکی از پژوهش های مجله ی USA Today،60 درصد از آمریکایی ها بر این باورند که وضعیت اقتصادی دنیای امروز، بزرگ ترین بحران در زندگی شان است.

البته شما همه ی این ها را می دانید. نکته ای که ممکن است از آن آگاهی نداشته باشید این است که تعداد زیادی به سختی از خواب غفلت بیدار شدند و متوجه شدند که زندگی شان در خطر است. درآمد شما همیشه در خطر بوده... این چیزی نیست که به این دوره ی خاص اقتصادی مربوط باشد.

خیلی از آمریکایی ها سال هاست که روی لبه تیغ زندگی می کنند. آن ها همیشه منتظر حقوق ماه بعد هستند تا مخارج ماه قبل را جبران کنند.آن ها معمولا یا پس انداز ندارند یا پس اندازشان خیلی کم است. حقوق برای آن ها به معنای فروختن زمان شان است. در دوران رکود اقتصادی این نوع حقوق ها پر مخاطره ترین نوع درآمدها بوده اند.

به شما گفته بودم

من کسی نیستم که این طور حرف بزند، اما واقعا به شما گفته بودم. سال هاست که این را به شما گفته ام. دیگر چیزی به نام شغل امن وجود ندارد. اقتصاد آمریکا مثل دایناسورها در حال نابودی و انقراض است. تنها راه رسیدن به امنیت شغلی این است که آینده تان را خودتان کنترل کنید.

در سال 2001 در کتاب کوچکی به نام درس هایی از کسب و کار برای کسانی که می خواهند به دیگران کمک کنند، نوشتم:

به نظر من ایالات متحده و بسیاری از کشورهای غربی باید در انتظار بحران اقتصادی باشند. دلیل این بحران این است که سیستم آموزشی و تحصیلی نتوانسته برنامه واقعی مالی و اقتصادی برای دانش آموزان فراهم کند.

در همان سال در مصاحبه ی گفتم:

"اگر گمان می کنید که می توانید به بالا و پایین رفتن بازار سهام برای رسیدن به سود دل ببندید، ممکن است زندگی تان را با این کار از دست بدهید. چه اتفاقی خواهد افتاد اگر بازار سهام دوباره مثل سال 1985 سقوط کند؟ شما کنترلی روی این بازار ندارید. نمی گویم خریدن سهام کاری بد است.

فقط می گویم این کاری پر مخاطره است. من که تمام سرمایه و زندگی ام را در بازار سهام شرط بندی نمی کنم! این دیوانگی است. آیا فکر می کنید برنامه های بیمه ی تامین اجتماعی به شما کمک خواهد کرد؟ این فکر دور از واقعیت است."

در مارس 2005 هم مصاحبه ای داشتم که در آن گفتم:

"قدرت و اثر گذاری دارایی های پولی، ارزش و نقدینگی آن است که از قضا همین نکته، بزرگ ترین ضعف و خطر آن هم به حساب می آید. همه ی ما می دانیم که رکود اقتصادی بزرگ دیگری در راه است که دوباره به ما ضربه بزرگی خواهد زد."

چه اتفاقی افتاد؟ رکود اقتصادی بزرگی داشتیم و تعداد زیادی ضربه هایی مهلک خوردند. چرا؟ چون عادت ها و ذهنیت قدیمی شان را تغییر ندادند. در سال 1971 اقتصاد آمریکا بدون تایید کنگره، دیگر به طلا متکی نبود. این تغییر باعث شد برخی به ثروت هایی کلان برسند. در سی و پنج سال بعدی راه برای میلیونر شدن مردم عادی باز شد. دیگر همه می توانستند به شکل اعتباری هر چیزی که دوست داشتند را بخرند. برای باز پس دادن هزینه های آن چه به شکل اعتباری خریده شده بود، آن ها باید از بانک ها پول قرض می کردند و این قرض را پس می دادند و ... این چرخه همین طور ادامه داشت.

در سال 2007 تا جایی که ممکن بود بادکنک اقتصاد را باد کردند، اما آن دوباره ترکید وفقط شرکت های بزرگ نبودند که ضرر کردند. خیلی ها حتی حقوق بازنشستگی شان را هم از دست دادند.

تعداد کسانی که به شکل رسمی زیر خط فقر زندگی می کنند،در حال افزایش است. تعداد کسانی که بیش از 65 سال سن دارند و هنوز کار می کنند هم در حال افزایش است.

در دهه ی پنجاه وقتی جنرال موتور بزرگترین شرکت آمریکایی بود، روزنامه ها یکی از جملات رئیس این شرکت را به عنوان شعار برای سال ها چاپ می کردند. "تا زمانی که جنرال موتور زنده است، مردم آمریکا زنده اند." خوب همگی دیدیم که جنرال موتور در سال 2009 ورشکست شد.

همین حالا تعداد آمریکایی هایی که صاحب خانه هستند در حال کاهش است و تعداد خانواده هایی که به خط فقر نزدیک می شوند در حال زیاد شدن است. حساب های پس انداز، اگر وجود داشته باشند ، موجودی زیادی ندارند و بدهی ها در حال افزایش است. تعداد کسانی که رسماً زیر خط فقر زندگی می کنند هم در حال افزایش است. تعداد کسانی که بیش از 65 سال دارند و هنوز کار می کنند نیز در حال افزایش است. تعداد ورشکستگی ها هم در حال زیاد شدن است.

آیا این خبرهای بد را شنیده اید؟ پس بدانید شما تنها نیستید.آمریکایی ها دیگر لازم نیست صبح زود از خواب بیدار شوند و سر کار بروند. چه عالی! حالا اجازه بدهید ببینیم چه کاری می توان کرد.

قرن جدید

وقتی بچه بودم پدر و مادرم همان فرمولی را که برای موفق بودن به شما آموزش داده شد، به من هم یاد دادند. به مدرسه برو و سخت درس بخوان تا بتوانی شغل خوبی به دست بیاوری ... مطمئن باش که به این ترتیب زندگی راحتی خواهی داشت.

این فرمول به دوران صنعتی مربوط می شود، ولی ما دیگر در عصر صنعت زندگی نمی کنیم! شغل شما به شما امنیت نمی دهد، دولت هم کاری برایتان نمی کند... ما در دوره ی جدیدی زندگی می کنیم که همه ی قوانین تغییر کرده است.

پدر و مادرم به امنیت شغلی باور داشتند و حقوق بازنشستگی برایشان مهم بود. این ها همگی مواردی است که به دوره ی قدیم باز می گردد. امروزه امنیت شغلی خنده دار است وماندن در شرکتی برای دوره ی سی ساله تا زمان بازنشستگی هم نکته ای است که به نظر مسخره می آید.

خیلی ها فکر می کردند حقوق بازنشستگی برنامه ای است که آینده ی آن ها را تامین می کند، اما تجربه نشان داد که همه ی این ها ممکن است اشتباه از آب در بیاید. دیگر نمی توان از این گاوها شیری دوشید؛ حقوق بازنشستگی و امنیت شغلی همگی بر باد رفتند. این ها همگی افکاری بود که به دوره ی صعنتی باز می گشت. ما هم اکنون در عصر اطلاعات هستیم و باید بر اساس این عصر فکر کنیم.

خوشبختانه همه در حال گوش کردن و یاد گرفتنند. اگر شما درس نمی گیرید، با مشکلاتی جدی رو به رو خواهید شد. هر بار که با بحران جدیدی رو به رو می شویم؛ حادثه ی یازده سپتامبر، بحران اقتصادی دهه ی هشتاد و رکود اقتصادی دهه ی نود... افراد بیشتری متوجه می شوند که شبکه ی امنیتی ای که در گذشته درباره اش حرف زده می شد، دیگر به کار نمی آید.

شمایی که به دنبال ارتقای شغلی هستید،آیا تا به حال به زندگی تان نگاه کرده اید؟ اگر نه.. احتمالاً این کتاب به کارتان نمی آید ... در غیر این صورت خواندن این کتاب را ادامه بدهید.

دوباره فریب نخورید

در حال نوشتن این مطالب هستم و می دانم که بیکاری در حال افزایش است. زمانی که شما در حال خواندن این مطالب هستید،نمی دانم چه اتفاق های دیگری رخ داده است. دوباره با قول و قرارهایی که می شنوید ، فریب نخورید.

تابستان سال 2008 قیمت بنزین افزایش یافت. بازار اتومبیل های کم مصرف دوباره داغ شدند. در سال 2009 قیمت بنزین دوباره کاهش یافت و مردم دوباره خریدن اتومبیل های بزرگ را شروع کردند.

آیا گمان می کنید قیمت بنزین همین طور پایین باقی می ماند؟ آیا این طور فکر کردن کوته بینی نیست؟(سعی می کنم خودم را کنترل کنم و به جای کلمه ی احمقانه از کوتاه بینی استفاده کنم.)

متاسفانه پاسخ به این سوال"بله" است. ما یک بار فریب نمی خوریم، بلکه بارها و بارها این اتفاق تکرار می شود.

اجازه ندهید اخبار شما را فریب بدهد. همیشه اخبار سعی می کند شما را از مسیر اصلی ساختن درست زندگی تان منحرف کند. آن چه را برای ساختن زندگی تان نیاز دارید در خبرها پیدا نمی کنید.

در طول این دوران سخت اقتصادی عده ای به ثروت های کلان رسیدند و در طی دوران شکوفایی اقتصادی نیز عده ی زیادی بودند که ورشکسته شدند و تمامی ثروت خود را از دست دادند. خیلی از آن ها حتی امروز هم با بدبختی زندگی شان را می گذرانند. مسئله وضعیت اقتصادی نیست! این خود شما هستید که مهمید.

آیا از فساد در دنیای اقتصادی غرب عصبانی هستید؟ آیا از بانک ها که اجازه می دهند این روند ادامه داشته باشد عصبانی هستید؟ آیا از دست خودتان عصبانی هستید که چرا زود تر دست به کار نشدید و کاری را که باید ، انجام ندادید؟

زندگی سخت است. سوال مهم این است که شما در این مورد چه کار می کنید؟نق زدن و ایراد گرفتن کاری از پیش نمی برد. متهم کردن بانک ها، وضع ناگوار اقتصادی و دولت هم سودی ندارد.

اگر آینده ای خوب می خواهید، خودتان باید آن را بسازید. اگر می خواهید آینده تان تضمین شده باشد، باید منبع در آمدی تان را تضمین کنید و باید صاحب کسب و کار خودتان باشید.!

منبع خبر: سازمان خبری تحلیلی بورس 24

این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید :

نظرات :

شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.

شما هم نظر دهید

برای ارائه نظر خود وارد حساب کاربری خود شوید


Bourse24 Ads 193


پاسخ به سوالات بورسی شما
Bourse24 Ads 143
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 188
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 206
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 208
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 25
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 27
تبلیغ بورس24
Bourse24 Ads 32
تبلیغ بورس24