برای تغییر دنیای کسب و کارتان چقدر از اندیشه های جدید استقبال می کنید؟ آیا در دایره اطراف خود دیدگاه های مخالف را می شنوید؟ شاید این نقطه شروعی باشد برای ثروتمند شدن. در بخش 39 کتاب بابای دارا و بابای نادار گام بعدی را برای ثروتمند شدن می خوانیم.
گام 2- حق انتخاب روزانه: نیروی گزینش. به این دلیل است كه انسانها میل دارند تا در سرزمینی آزاد زندگی كنند؛ ما خواهان نیروی حق انتخاب هستیم.
از دید مالی هر دلاری را كه به دست میآوریم، از نیروی آن در گزینش آینده خود برای ثروتمند شدن، جا گرفتن در طبقه میانی یا نادار ماندن، برخورداریم. عادتهای مصرفی ما نشان میدهد كه كدام سطح را برگزیدهایم؛ نادارها عادتهای مصرفی بدی دارند.
یكی از امتیازهای من در كودكی این بود كه دوست داشتم پیوسته به بازی «انحصار- Monopoly» بپردازم. هیچ كس به من یادآوری نكرد كه بازی «مونوپولی» تنها ویژه كودكان است. این بود كه در بزرگسالی هم به بازی ادامه دادم. امتیاز دیگرم، بابای ثروتمندی بود كه تفاوت «دارایی» و «هزینه» را به من آموخت. بنابراین از همان كودكی ثروتمند شدن را برگزیدم و میدانستم كه بدین منظور باید «دارایی» آن هم داراییهای واقعی به دست آورم. بهترین دوستم مایك، یك ستون داراییهای آماده را تحویل میگرفت، ولی باید بیاموزد كه چگونه آنها را نگه دارد. بسیاری از خانوادههای ثروتمند، در نسلهای بعدی ثروت خود را از دست میدهند؛ زیرا فرزندانشان راه و رسم نگهداری از داراییهای خانواده را نیاموختهاند.
بسیاری از مردم راه ثروتمند نشدن را برمیگزینند. برای 90 درصد مردم، ثروتمند شدن «پردردسر و همراه با جنگ و مبارزه» مینماید. برای توجیه دیدگاه خود، سخنانی از این دست را بر سر زبانها میاندازند. «به پول علاقهای ندارم»، «هرگز میل ندارم كه ثروتمند شوم»، «جای نگرانی نیست، هنوز جوان هستم»، «آنگاه كه مقداری پول درآوردم، به فكر ساختن آینده خواهم افتاد.» یا «همسرم به امور مالی میرسد.» این گونه عبارتها دو عیب بزرگ دارند؛ نخست اینكه وقت گرانبها را هدر میدهند و دوم اینكه فرصت یادگیری را از دست فرد میستانند. به دلیل پول نداشتن نباید از آموختن شانه خالی كرد. روزانه از این گزینشها فراوان داریم؛ گزینش رفتار با وقت خود پول خود و آنچه در سر خود جا میدهیم. این را نیروی گزینش مینامیم. همه ما اختیار گزینش داریم. من ثروتمند شدن را برگزیدهام و همه روزه این گزینش را تكرار میكنم.
نخست بر آموزش و پرورش خود سرمایهگذاری كنید: در دنیای واقعی، تنها دارایی، مغز ما میباشد، نیرومندترین ابزاری كه بر آن چیره هستیم. همان گونه كه درباره گزینش گفتم؛ هر كدام از ما در بزرگسالی اختیار دارد كه چه چیزی را در سر خود جای دهد. میتوانی تمام روز را به تماشای تلویزیون بنشینی، مجلههای ورزشی بخوانی، به كلاس سرامیكسازی بروی یا كلاسهای برنامهریزی مالی را برگزینی. گزینش با خودتان است. بسیاری از مردم پیش از سرمایهگذاری بر یادگیری روش سرمایهگذاری به خرید «داراییها» رو میآورند.
به تازگی خانه یكی از دوستانم را كه خانم ثروتمندی است، شبانه دزد زد. تلویزیون و ویدیو را برده ولی به كتابهایش دست نزده بودند ، همان گونه كه همه حق انتخاب داریم. نود درصد مردم تلویزیون میخرند و 10 درصد یا كمتر به خرید كتاب یا نوارهای آموزش سرمایهگذاری علاقه نشان میدهند.
گزینش من چیست؟ به همایشهایی میروم كه دست كم دو روز به درازا میكشند. دوست دارم در موضوعها غرق شوم. در سال 1973 هنگامی كه تلویزیون تماشا میكردم یك آگهی تبلیغاتی برای همایشی سه روزه كه روش خرید مستغلات بدون پیشپرداخت را میآموخت، پخش شد. مبلغ 385 دلار پرداخته و در آن دوره شركت کردم. پیامد این همایش، كسب دو میلیون دلار و بیشتر برای من بوده است. افزون بر این، زندگی من به رهایی انجامید. دیگر نیازی به كار كردن برای پول ندارم اینك پول در حوزه مستغلات برای من كار میكند. سالانه دست كم در دو مورد از این گونه همایشها شركت میكنم. من به نوارهای ضبط شده خیلی علاقه دارم، به آسانی میتوان آنها را جلو- عقب برد و به هر بخشی كه مناسبتر است، گوش داد. یك بار به نواری از پیتر لینچ گوش میدادم؛ چیزی را مطرح كرد كه با دیدگاه من سخت مخالف بود. نوار را پیش رانده و به پنج دقیقه چكیده آن گوش فرا دادم. این كار را بیست بار، شاید هم بیشتر تكرار كردم. ناگهان متوجه منظور وی شدم و آنچه گمان میكردم مخالف دیدگاه من است. مانند این بود كه پنجرهای به سوی مغز یكی از بزرگترین سرمایهگذاران زمان ما به رویم باز شد و به ژرفای بینش و تجربه و آموزش بسیار ارزشمند او دست یافتم.
نتیجه چه شد؟ من اكنون افزون بر راه پیشین خود، دیدگاه پیتر در هر زمینه و موقعیت ویژه را نیز دارم. اینك به جای یك اندیشه، صاحب دو اندیشه هستم. راهی تازه برای تجزیه و تحلیل یك مساله یا روند كار را در اختیار دارم و این امتیاز را نمیتوان با هیچ بهایی سنجید. اغلب میگویم كه از دید پیتر لینچ، دونالد ترامپ، وارن بافت، یا جرج سوروس، مساله چنین و چنان است. تنها راه دستیابی به اندیشههای بلند و نیروی فكری این بزرگان، خواندن نوشتهها یا گوش دادن به گفتههای آنان میباشد. انسانهای بدبین و منتقد منفی كسانی هستند كه اعتماد به نفس پایینی دارند و از خطرپذیری (ریسك) روگردان میباشند. هنگامی كه مطلب تازهای آموختید، باید آن را به كار ببندید. در این میان، ممكن است كه اشتباه كنید تا موضوع خوب فهمیده شود.
اگر تا اینجای كتاب پیش آمدهاید، تكبر بر شما چیره نیست. متكبران كمتر چیز میخوانند یا به نوار گوش میدهند. نیازی ندارند و خود را مركز جهان میپندارند.انسانهای هوشمند فراوانی را دیدهایم كه هرگاه اندیشه تازهای با دیدگاه آنان نخواند، به بحث و دفاع از خود برمیخیزند. در این حالت، «به اصطلاح هوشمندی آنان» با «تكبر» درهم میآمیزد كه برآیندش «ناآگاهی» است. هر كدام از ما كسانی بسیار درس خوانده و هوشمند را میشناسیم كه ترازنامه مالی آنان تصویری دیگر را نشان میدهد. یك انسان به راستی هوشمند به پیشواز اندیشههای نو میرود؛ زیرا هر اندیشه نو به آگاهیهای پیشین او میافزاید و این گونه همافزاییها سرمایه ارزشمندی خواهد بود. گوش دادن بسی مهمتر از سخن گفتن است. اگر به راستی چنین نبود خداوند دو گوش و تنها یك زبان به ما عطا نمیكرد. بسیاری از مردم با زبان خود میاندیشند و به جای شنیدن و هضم اندیشهها و فرصتهای تازه تنها حرف میزنند. به جای پرسیدن، به بحثهای دور و دراز میپردازند.
به ثروت خود به گستردگی مینگرم. میبینم كه طرفدار اندیشه «یك شبه دارا شدن» نیستم؛ چیزی كه دلخواه علاقهمندان لاتاری و بازیهای كازینویی میباشد. شاید با شتاب به خرید یا فروش سهام بپردازم ولی پیوسته در آموزش و پرورش خود استوار و پویا هستم. اگر میخواهید كه یك هواپیما را به پرواز درآورید، توصیه میکنم که نخست درس خلبانی بخوانید. من از دیدن کسانی که به خرید سهام یا مستغلات میپردازند، ولی بر روی برترین دارایی( مغز خود) سرمایهگذاری نمیکنند، در شگفتم؛ خرید و فروش یکی دو خانه از کسی کارشناس مستغلات نمیسازد.
نظرات :
این مطلب 1 نظر دارد.
عالی بود ممنون
9 سال پیشرسول